Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان

عسلم 16ماهگیت مبارک

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/6/8:: 3:20 عصر

سلام  

طاعات همه توی این ماه مبارک انشالله مقبول درگاه خدای مهربون باشه و پیشاپیش میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام  رو به همه تبریک میگم .

دل من و عسلی که  حسابی برای دوستای وبلاگیمون تنگ می شه اما چه میشه کرد از دست این شیطنتای وروجک مامانی که دست و پای من رو حسابی بسته   

دیروز موقع غذا دادن به عسلی داشتم باهاش صحبت میکردم دیدم عسلی با دقت زیادی به حرفام گوش میکنه و بعد سعی میکنه تا به سوالاتم پاسخ بده:مامانی:امیر عباس بازم پلو می خوای؟

عسلی:اه(این کلمه در فرهنگ لغت عسلی من یعنی بله)

مامانی:امیر عباس الهی مامان دورت بگرده مامانی رو دوست داری؟

عسلی:اه

مامانی :امیر عباس مامانی بده؟

عسلی :نه.البته این نه رو حسابی کشیده و بلند گفت بعدش اومد یه ماچ خوشگل از صورتم کرد .وای که چقدر برام لذت بخش بود.  

عسلی جون 3 روز دیگه وارد 16 ماهگی میشه.عمرم انشالله که همیشه شادیاتو ببینم .16 ماهگیت مبارک.  

اما عسلی جون در آستانه 16ماهگی:

شازده کو چو لو در بالا رفتن و پایین اومدن حسابی اوستا شده و براش میز ، صندلی،تخت،میز توالت،پله و..فرقی نداره.به برنامه کودک هم جدیدا علاقه مند شده البته برای 10 -15 دقیقه .با اسباب بازی خیلی خوب بازی میکنه .کتاب خوندن رو دوست داره و مرتب کتاباش رو ورق میزنه هر از گاهی هم به جای ورق زدن یک صفحه رو پاره میکنه.مهارت قلم به دست گرفتن رو پیدا کرده و رو ی کاغذ شروع به خط خطی کردن میکنه گاهی اوقات هم دست و پای خودش رو نقاشی میکنه.توی پرت کردن اشیا و شوت کردن توپ هم حرفه ایه و با قدرت تمام این کار رو انجام میده.حسابی حرکات و گفته های دیگران رو درک میکنه و نسبت به اونها عکس العمل نشون میده.حس کنجکاوی فوق العاده ای داره و تا از ته توی هر چیز جدید سر در نیاره ول کن ماجرا نیست.حیوانات رو هم خیلی دوست داره و صدای بعضی از اونها رو هم بلده مثلا صدای سگ و  گوسفند و جوجه (به قول امیر عباس جو جو)رو بلده.مهربونیاشم که اصلا قابل توصیف نیست مثلا دیروز که با هم بیرون رفته بودیم برای اینکه گرما اذیتش نکنه بغلش کردم تا  زودتر به خونه برسیم عسلی قشنگ من که دید خیلی خسته شدم تمام مسیر منو میبوسید و مرتب صورتشو به صورتم می چسبوند.الهی من قربون اون دل کو چو لوت برم.  

 

شیطونک من در حال کنجکاوی:

اینم عسلی عاشق آب و آب بازی:

اینجا هم عسلی در حال رانندگیه البته با تراکتور

توی این ماه برامون خیلی دعا کنید از اینکه به ما سر میزنید ممنون .تا بعد یا علی  


بلای مامانی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/5/30:: 5:3 عصر

سلام  

عسلی جون حسابی وقت منو پر کرده به همین دلیل کمتر می تونم مطلب جدید بذارم.روز چهارشنبه عسلی جونو برای چکاب بردیم پیش عمو ناطقیان.البته یکم احساس می کردم که عسلی سرما هم خورده .بعد از معاینه معلوم شد که حدس ما درست بوده و عسلی یک کو چولو سر ما خورده  اما خدا رو شکر از نظر رشد جسمی و یادگیری مشکلی نداشت.عسلی جون جدیدا خیلی خجالتی شده وقتی وارد جمع می شه محکم خودشو توی بغل من قایم می کنه .اگه کسی هم با هاش صحبت کنه اصلا سر ش رو بلند نمی کنه .اما بعد ازآ شنا شدن با جمع شیطنتای شازده کوچولوی ما گل میکنه و حسابی از در و دیوار بالا میره  

عسلی یک سری از کارها رو خیلی دوست داره مثلا هر روز صبح میره پشت پنجره تا کبوتر های رو که روی تراس دارن دونه می خورن ببینه بعد هم میاد دنبال من و مرتب میگه جو جو .تا من هم باهاش برم و کبو ترا رو ببینیم.عسلی به بلند کردن اشیا سنگین هم علاقه زیادی داره مثلا شیشه میزای پذیرایی رو بلند میکنه یا صندلیهای میز ناهار خوری رو جابجا می کنه و....بعضی وقتا هم حسابی اینکار دردسر ساز میشه مثل دیشب که قبل از اومدن مهمونای عزیزمون عسلی جون شیشه یکی از میزای پذیرایی روبلند کرد و بعد از چند قدم براداشتن شیشه از دستش افتاد و  شکست.تازگی هم یاد گرفته صندلی رو میاره نزدیک میز یا کابینت آشپز خونه و ازش بالا میره.بعد هم میره روی میز یا کابیت و حسابی سر و صدا راه می اندازه تا بیایم و  هنر نمایی عسلی رو   تماشا کنیم     

 


هفته گذشته نازنین زینب فرشته کو چولوی خاله زهرا و عمو جواد بدنیا اومد .دلم می خواست عکس این عروسک خانم رو هم بذارم اما متاسفانه نشد  در اولین فرصت حتما عکسش رو میذارم.نازنین زینب به دنیای ما خوش اومدی.
عسلی چون محمد صدرای نازنینمون رو دیده بوده نسبت به نازنین زینب عکس العمل خاصی نشون نداد .اما علاقه زیادش به بچه ها باعث میشه که دائم بره سراغ محمد صدرا تا بوسش کنه .خاله لیلا و من هم  باید علاقه شدید عسلی رو کنترل کنیم تا خدای ناکرده باعث دردسر نشه  

این چند تا عکس رو هم که  از عسلی گذاشتم مربوط میشه به مسافرت شمال ما:

 

 

این عکس عسلی با مادر بزرگ منه که توی سفر شمالمون انداختیم.


تا بعد یا علی.  


عسلی و مهمون جدید

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/5/21:: 11:2 صبح

سلام  

محمد صدرای نازنین ما بدنیا اومد و با قدمهای قشنگش دنیامون رو زیباتر کرد.عکس العمل عسلی این وسط خیلی جالب بود .عسلی مامان که تا به حال نوزاد ندیده بود دائم محمد صدرا رو نشون میداد با ذوق خاصی میگفت:اوچ اوچ(منظور عسلی من کو چولو بوده).عسلی جون فکر میکنه که می تونه با نی نی تازه واردمون مثل بچه های دیگه بازی کنه که این یکم برای ما دردسر شده و باعث شده تا حواسمون  رو بیشتر جمع کنیم تا مبادا به نی نی کو چولو آسیبی نرسه  

 

روز شنبه تولد مهشید جون دختر ،خاله مرضیه بود.عسلی ناز نازی من که حسابی شیطون شده توی مهممونی با محمد رضا و مهشید تا تونست بازی کردو البته سر و صدا و شیطنتای عجیب غریب رو هم باید به کارشون اضافه کرد.به عسلی که حسابی خوش گذشت.مهشید جون تولدت مبارک انشالله هزار ساله بشی عزیز خاله.

عسلی جون این روزا کارای جدیدی یاد گرفته :در ورودی دستشویی رو دیگه می تونه باز کنه تا ازش غافل بشی میره توی دستشویی و شیر آب رو باز میکنه و دیگه بله خودش و کاملا خیس میکنه.در ورودی آپارتمان رو هم میتونه باز کنه .به محض باز کردن در میدو توی پاگرد تا از پله ها بره سمت خونه مامان جون.وقتی توی گوشش یک مطلبی رو میگم بعدش میگم عسلی به کسی نگیا باشه ،سرشو تکون میده به معنای اینکه باشه موقعی که  میخوام نماز بخونم عسلی روی جانماز من میشینه و دستاشو میبره به سمت گوشاش و بعد میگه :اهپر.وقتی می خواهیم بریم بیرون عسلی جون در کمدش رو باز میکنه تا خودش لباس انتخاب بکنه الحق هم خیلی خوش سلیقه است .تازگی کتابی برای عسلی خوندم به اسم مامان بیا جیش دارم.عسلی هم تا پوشکش رو خیس میکنه میاد و به من میگه جیش  


چند تا عکسی که گذاشتم مر بوط میشه به سفر شمال :


 

 





انشالله تو پست بعدی ما بقی عکسا رو میذارم. تا بعد یا علی  

 


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

بازدید امروز: 7 ، بازدید دیروز: 15 ، کل بازدیدها: 175473
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">