Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان

عسلی 17 ماهه می شود.

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/7/6:: 2:16 عصر

سلام

خوبید؟حسابی دلمون برای شما تنگ شده بود اما امان از دست این شیطنتای عسلی که از صبح خروس خوان شروع میشه و به خواب شبانه شیطونک ختم میشهمن هم باید تو تمامی مراحل با هاش همکاری کنم وگرنه ممکنه یک بلایی سر خودش بیاره.به همین خاطر کمتر می تونم مطلب جدید بذارم

عسلی جون تا چند روز دیگه وارد 17 ماهگی میشه.عزیز دل مامانی،قشنگ ترین فصل زندگی مامانی 17 ماهگیت مبارک انشالله همیشه در پناه خدای مهربون و زیر سایه امام زمان (عج)باشی.

عسلی جون همچنان طبق روال 16 ماه گذشته صبح زود یعنی ساعت 6 الی 6/5 از خواب بیدار میشه و البته طبق روال همیشه میاد سراغ مامانی تا با هم بازی کنیم یا اینکه براش کتاب بخونم حالا فکرش رو بکنید آدم چه حالی پیدا میکنه وقتی مجبور باشه اون وقت صبح بدو بدو بازی هم بکنه بعد از میل کردن صبحانه که اون هم همراه با پیاده روی صبحگاهی در منزل بدنبال عسلی جون هست نوبت به طناب بازی میرسه .عسلی جون به تازگی این بازی رو کشف کرده و خیلی ازش لذت میبره یک سر طناب رو من میگیرم و سر دیگرش رو عسلی و دائم طناب رو تکون میدیم و من شعر شمع گل پروانه رو براش میخونم و اونهم کلی کیف میکنهتازه اگه بابایی هم باشه بابایی زحمت گرفتن طناب رو میکشه و من باید از روی طناب بپرم که حسابی باعث خنده شیطونک من میشهبعد از بازی تو خونه نوبت رفتن به پارک و بازی با توپ و سرسره و تاب و.... میشه .البته به دلیل علاقه زیاد عسلی به آب و آب بازی بیشتر وقتمون توی پارک کنار آبنمای پارک سپری میشه.خلاصه اینکه تا آخر شب که نازنینم چشمای قشنگشو بذاره روی هم و خواب توی اون دوتا چشم نازنین لونه کنه عسلی  مشغول به بازی و کشفیات جدیده.

جدیدا تا تلفن زنگ می خوره عسلی بدو بدو میاد و گوشی رو بر میداره و سریع میگه:الو الو .بعد هم با دقت به حرفای طرف مقابل گوش میکنه و سعی میکنه به اونها جواب بده.مثلا اگه ازش بپرسن مامانی چطوره؟من رو با انگشت نشون میده و سر و صدا از خودش در میاره .

وقتی هم من میگم :مامانی خدا حافظی کن و یک بوس هم بفرست.سریع دهنی گوشی رو بوس میکنه و بعدش گوشی رو میاره روبروی خودش و بعد بای بای  میکنه.

عسلی جون حیوونا رو خیلی دوست داره صدای بعضی از اونها رو هم بلده.مثلا صدای سگ(به قول عسلی آپو )،گوسفند،جوجو، والاغ.وقتی ازش بپرسم که عسلی آپو چی میگه؟سریع میگه:آپ.بعی بعی چی میگه؟بع بع .جو جو چی میگه؟جو جو .خر چی میگه؟ار ار ار.

وقتی هم پارک میریم یا دنبال گربه میکنه که البته به گربه هم می گه آپو یا رو ی زمین دنبال مورچه می گرده یا اینکه دائم جو جو ها رو صدا میکنه.توی کتاباش هم عکس حیوو نا رو نشون میده تا من صدا هاشون رو براش در بیارم .اگر هم مثلا  عسلی عکس گربه رو نشون بده و من  اشتباهی صدای سگ رو  در بیارم دستش رو محکم روی شکل اون فشار میده و با صدای بلند میگه :این.یعنی داری اشتباهی صدای در میاری .

شیطونک مامانی جدیدا داره استعدادش رو توی نقاتشی نشون میده.براش یک مداد رنگی 24 تایی خریدم تا با رنگ های مختلف خط خطی کنه و تفاوت رنگها رو بفهمه.گاهی هم برای نشون دادن خلاقیتش روی دیوار خونه نقاشی میکنه و بعدش من رو صدا میکنه تا هنر نمایی آقا رو ببینم اون وقته که به قول قدیمیا دود از کله آدم بلند میشه

این عکس گل من در حال برداشتن تلفنه.

 

اینجا هم عسلی حسابی خوش تیپ کرده

 

اینجا هم عسلی مشغول طناب بازیه

 

این عکس هم جهت حسن ختام

تا بعد یا علی.


وقتی عسلی کتاب خوان می شود

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/6/26:: 3:20 عصر

سلام

امیدوارم که طاعات و عبادات همگی مقبول درگاه احدیت قرار گرفته باشه.پیشاپیش عید سعید فطر رو به همه دوستان تبریک میگم و از همه التماس دعا دارم.

عسلی جون به لطف خدا و دعای دوستان بهتر شده البته یک کمی حالت سر ما خوردگی داره که بعد از اون همه ضعف و بی حالی قابل پیش بینی بود.

شازده کو چو لوی من این روزا به شدت به مطالعه علاقه مند شده و حسابی ما رو در گیر خودش کرده.شبها اونقدر با کتاباش بازی میکنه و من رو مجبور میکنه که داستانهای کتاباش رو براش توضیح بدم که حسابی خسته میشه و خوابش می بره صبح هم تا چشمای قشنگش رو باز میکنه دستای من رو میگیره و میبره سمت کمدش و میگه از اونا یعنی دوباره روز از نو و روزی از نوحالا فکرش رو بکنید توی این ماه مبارک سحر ها هم به این پروژه اضافه شده و عسلی جون بعد از میل کردن سحری کتاباش رو میاره و بنده هم مجبورم در حالت خواب و بیداری تک تک صفحات کتاب رو براش توضیح بدم .اگر احیانا برای لحظه ای چشمام برن روی هم عسلی جون   دستش رو روی صفحه مورد نظر فشار میده و با صدای بلند میگه:این این این اونقدر این صفحات رو براش توضیح دادم که بعضی وقتا به زبون خودش برام شروع میکنه به توضیح دادن و منم باید گوش بدم تا عسلی با هیجان زیاد برام موضوع رو تعریف کنه اونقدر با مزه این کار رو انجام میده که آدم دلش میخواد بخوردش

 

عسلی جون حسابی این روزا به مامانی کمک میکنه.تقریبا اگه کاری رو ازش بخوام برام انجام میده و اگه چیزی رو بخوام بدو بدو میره تا برام بیاره.بعضی اوقات هم میگم :عسلی جون برو با توپ بازی کن مامانی کار داره.الهی که قربونش برم بدو بدو میره توی اتاقش و با توپش بازی میکنه

وقتی که عسلی خوابش میاد دست من رو میگره و در به در دنبال یک متکا میگرده حالا متکا زیر سر هر کسی باشه میدو و براش میداره طفلی بابایی نمی تونه از دست این عسلی برای یک لحظه جلوی تلویزیون بخوابه چون عسلی سریعا دست به کار میشه و متکا رو از زیر سر بابایی بر میداره.

عسلی جون با عنایت  و پیگیریهای بابایی به مسواک زدن علاقه مند شده و هر نوبت که بابایی یا من مسواک بزنیم عسلی هم مسواکش رو برمیداره و شروع به مسواک زدن میکنه بعد هم بابایی بغلش میکنه و میره سمت روشویی و گل پسر دهنش رو با آب می شوره و دائم آب دهنش رو خالی میکنه بعد هم با صدای بلند می خنده

حس کنجکاوی شیرین بلای مامانی حسابی زیاد شده و باعث شده هیچ وسیله ای از این حس گل پسر در امان نباشه از لوازم منزل گرفته تا وسایل کار بابایی.بعضی وقتا هم میره سراغ سی دی های بابایی و حسابی بهمشون میریزه.گاهی اوقات هم توی کتابای بابایی براش نقاشی های قشنگ می کشه تا بابایی وقتی از خونه بیرون رفت با دیدن اونها حسابی لذت ببره

شیطونک من بازی کردن با ماشین کنترلی رو به خوبی یاد گرفته و خیلی بامزه ژست میگره و شروع میکنه به هدایت ماشین البته با هر بار راه رفتن ماشین کلی هم ذوق میکنه

 

این عکس عسلی جون در حال بازی کردن با ماشین کنترلی

 

 

 

اینم یک عکس از عسلی در حال بازی کردن با سی دی های بابایی

تا بعد یا علی.


عسلی تب دار من

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/6/16:: 3:40 عصر

سلام  
طاعات همه مامانای مهربون و خانواده های عزیزشون قبول باشه.فرا رسیدن  شهادت حضرت علی علیه اسلام رو به همه دوستدارن آن حضرت تسلیت میگم و حسابی از همه دوستان خوبم توی این شبهای عزیز التماس دعا دارم. 

واما عسلی بلای من :

عسلی جون از روز 5 شنبه حسابی مریض شده اولش با تب بالای 40 درجه بیماری گل من شروع شد.خیلی امیدوار بودم که یک سر ما خوردگی ساده باشه و از روز جمعه تب پسر نازم قطع بشه اما متاسفانه تب های بالا ی 40 درجه ادامه پیدا کرد و نا چار برای معاینه عسلی جون رو بردیم بیمارستان  بعد از معاینه و بررسی معلوم شد که یک عفونت ویروسی توی وجود نازنین عسلی من لونه کرده و باید با هاش مدارا کنیم.روز شنبه برای اطمینان بیشتر رفتیم پیش عمو ناطقیان .مطب حسابی شلوغ بود و کلی منتظر شدیم تا بریم داخل.عمو ناطقیان هم نظر بیمارستان رو تایید کرد و البته یک سری دارو برای عسلی جون نوشت.بعد هم واکسن آنفولانزا رو برای پسرک نازم تزریق کرد که باعث شد عسلی چنان داد و هواری راه بیاندازه که نگو ونپرس.     روز یک شنبه وقتی از خواب بیدار شدم دیدم  روی صورت عسلی دونه های قرمز کو چولو زده.وقتی تنش رو هم بررسی کردم دیدم این دونه ها روی تنش هم وجود داره حسابی نگران شدم و مجددا با عمو ناطقیان تماس گرفتم که اینبار هم خوشبختانه معلوم شد این دونه ها واکنش بدن نسبت به تب ویروسی بوده و بعد از چند روز برطرف میشه.اما عسلی ناز من خیلی توی این چند روزخیلی  اذیت شده اشتهاش رو که از دست داده و گاهی اوقات هم وقتی از خواب بیدار میشه میگه ماما درد   البته من هم خیلی توی این چند روز  غصه خوردم و همش دعا کردم که خدا سلامتی رو از وجود هیچ عزیزی نگیره و همه رو در پناه خودش حفظ کنه. الهی آمین  


 


شبهای قدر خیلی برامون دعا کنید که محتاج به دعای همه هستیم. برای عاقبت به خیری کوچو لو های نازنینمون هم حسابی  دعا کنیم و از خدا بخواهیم که انشالله همیشه اونها رو در پناه خودش حفظ کنه.الهی آمین.

تا بعد یا علی .


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

بازدید امروز: 2 ، بازدید دیروز: 15 ، کل بازدیدها: 175468
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">