سلام  

عسلی جون حسابی وقت منو پر کرده به همین دلیل کمتر می تونم مطلب جدید بذارم.روز چهارشنبه عسلی جونو برای چکاب بردیم پیش عمو ناطقیان.البته یکم احساس می کردم که عسلی سرما هم خورده .بعد از معاینه معلوم شد که حدس ما درست بوده و عسلی یک کو چولو سر ما خورده  اما خدا رو شکر از نظر رشد جسمی و یادگیری مشکلی نداشت.عسلی جون جدیدا خیلی خجالتی شده وقتی وارد جمع می شه محکم خودشو توی بغل من قایم می کنه .اگه کسی هم با هاش صحبت کنه اصلا سر ش رو بلند نمی کنه .اما بعد ازآ شنا شدن با جمع شیطنتای شازده کوچولوی ما گل میکنه و حسابی از در و دیوار بالا میره  

عسلی یک سری از کارها رو خیلی دوست داره مثلا هر روز صبح میره پشت پنجره تا کبوتر های رو که روی تراس دارن دونه می خورن ببینه بعد هم میاد دنبال من و مرتب میگه جو جو .تا من هم باهاش برم و کبو ترا رو ببینیم.عسلی به بلند کردن اشیا سنگین هم علاقه زیادی داره مثلا شیشه میزای پذیرایی رو بلند میکنه یا صندلیهای میز ناهار خوری رو جابجا می کنه و....بعضی وقتا هم حسابی اینکار دردسر ساز میشه مثل دیشب که قبل از اومدن مهمونای عزیزمون عسلی جون شیشه یکی از میزای پذیرایی روبلند کرد و بعد از چند قدم براداشتن شیشه از دستش افتاد و  شکست.تازگی هم یاد گرفته صندلی رو میاره نزدیک میز یا کابینت آشپز خونه و ازش بالا میره.بعد هم میره روی میز یا کابیت و حسابی سر و صدا راه می اندازه تا بیایم و  هنر نمایی عسلی رو   تماشا کنیم     

 


هفته گذشته نازنین زینب فرشته کو چولوی خاله زهرا و عمو جواد بدنیا اومد .دلم می خواست عکس این عروسک خانم رو هم بذارم اما متاسفانه نشد  در اولین فرصت حتما عکسش رو میذارم.نازنین زینب به دنیای ما خوش اومدی.
عسلی چون محمد صدرای نازنینمون رو دیده بوده نسبت به نازنین زینب عکس العمل خاصی نشون نداد .اما علاقه زیادش به بچه ها باعث میشه که دائم بره سراغ محمد صدرا تا بوسش کنه .خاله لیلا و من هم  باید علاقه شدید عسلی رو کنترل کنیم تا خدای ناکرده باعث دردسر نشه  

این چند تا عکس رو هم که  از عسلی گذاشتم مربوط میشه به مسافرت شمال ما:

 

 

این عکس عسلی با مادر بزرگ منه که توی سفر شمالمون انداختیم.


تا بعد یا علی.