Lilypie Fourth Birthday tickers مرداد 1388 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بلای مامانی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/5/30:: 5:3 عصر

سلام  

عسلی جون حسابی وقت منو پر کرده به همین دلیل کمتر می تونم مطلب جدید بذارم.روز چهارشنبه عسلی جونو برای چکاب بردیم پیش عمو ناطقیان.البته یکم احساس می کردم که عسلی سرما هم خورده .بعد از معاینه معلوم شد که حدس ما درست بوده و عسلی یک کو چولو سر ما خورده  اما خدا رو شکر از نظر رشد جسمی و یادگیری مشکلی نداشت.عسلی جون جدیدا خیلی خجالتی شده وقتی وارد جمع می شه محکم خودشو توی بغل من قایم می کنه .اگه کسی هم با هاش صحبت کنه اصلا سر ش رو بلند نمی کنه .اما بعد ازآ شنا شدن با جمع شیطنتای شازده کوچولوی ما گل میکنه و حسابی از در و دیوار بالا میره  

عسلی یک سری از کارها رو خیلی دوست داره مثلا هر روز صبح میره پشت پنجره تا کبوتر های رو که روی تراس دارن دونه می خورن ببینه بعد هم میاد دنبال من و مرتب میگه جو جو .تا من هم باهاش برم و کبو ترا رو ببینیم.عسلی به بلند کردن اشیا سنگین هم علاقه زیادی داره مثلا شیشه میزای پذیرایی رو بلند میکنه یا صندلیهای میز ناهار خوری رو جابجا می کنه و....بعضی وقتا هم حسابی اینکار دردسر ساز میشه مثل دیشب که قبل از اومدن مهمونای عزیزمون عسلی جون شیشه یکی از میزای پذیرایی روبلند کرد و بعد از چند قدم براداشتن شیشه از دستش افتاد و  شکست.تازگی هم یاد گرفته صندلی رو میاره نزدیک میز یا کابینت آشپز خونه و ازش بالا میره.بعد هم میره روی میز یا کابیت و حسابی سر و صدا راه می اندازه تا بیایم و  هنر نمایی عسلی رو   تماشا کنیم     

 


هفته گذشته نازنین زینب فرشته کو چولوی خاله زهرا و عمو جواد بدنیا اومد .دلم می خواست عکس این عروسک خانم رو هم بذارم اما متاسفانه نشد  در اولین فرصت حتما عکسش رو میذارم.نازنین زینب به دنیای ما خوش اومدی.
عسلی چون محمد صدرای نازنینمون رو دیده بوده نسبت به نازنین زینب عکس العمل خاصی نشون نداد .اما علاقه زیادش به بچه ها باعث میشه که دائم بره سراغ محمد صدرا تا بوسش کنه .خاله لیلا و من هم  باید علاقه شدید عسلی رو کنترل کنیم تا خدای ناکرده باعث دردسر نشه  

این چند تا عکس رو هم که  از عسلی گذاشتم مربوط میشه به مسافرت شمال ما:

 

 

این عکس عسلی با مادر بزرگ منه که توی سفر شمالمون انداختیم.


تا بعد یا علی.  


عسلی و مهمون جدید

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/5/21:: 11:2 صبح

سلام  

محمد صدرای نازنین ما بدنیا اومد و با قدمهای قشنگش دنیامون رو زیباتر کرد.عکس العمل عسلی این وسط خیلی جالب بود .عسلی مامان که تا به حال نوزاد ندیده بود دائم محمد صدرا رو نشون میداد با ذوق خاصی میگفت:اوچ اوچ(منظور عسلی من کو چولو بوده).عسلی جون فکر میکنه که می تونه با نی نی تازه واردمون مثل بچه های دیگه بازی کنه که این یکم برای ما دردسر شده و باعث شده تا حواسمون  رو بیشتر جمع کنیم تا مبادا به نی نی کو چولو آسیبی نرسه  

 

روز شنبه تولد مهشید جون دختر ،خاله مرضیه بود.عسلی ناز نازی من که حسابی شیطون شده توی مهممونی با محمد رضا و مهشید تا تونست بازی کردو البته سر و صدا و شیطنتای عجیب غریب رو هم باید به کارشون اضافه کرد.به عسلی که حسابی خوش گذشت.مهشید جون تولدت مبارک انشالله هزار ساله بشی عزیز خاله.

عسلی جون این روزا کارای جدیدی یاد گرفته :در ورودی دستشویی رو دیگه می تونه باز کنه تا ازش غافل بشی میره توی دستشویی و شیر آب رو باز میکنه و دیگه بله خودش و کاملا خیس میکنه.در ورودی آپارتمان رو هم میتونه باز کنه .به محض باز کردن در میدو توی پاگرد تا از پله ها بره سمت خونه مامان جون.وقتی توی گوشش یک مطلبی رو میگم بعدش میگم عسلی به کسی نگیا باشه ،سرشو تکون میده به معنای اینکه باشه موقعی که  میخوام نماز بخونم عسلی روی جانماز من میشینه و دستاشو میبره به سمت گوشاش و بعد میگه :اهپر.وقتی می خواهیم بریم بیرون عسلی جون در کمدش رو باز میکنه تا خودش لباس انتخاب بکنه الحق هم خیلی خوش سلیقه است .تازگی کتابی برای عسلی خوندم به اسم مامان بیا جیش دارم.عسلی هم تا پوشکش رو خیس میکنه میاد و به من میگه جیش  


چند تا عکسی که گذاشتم مر بوط میشه به سفر شمال :


 

 





انشالله تو پست بعدی ما بقی عکسا رو میذارم. تا بعد یا علی  

 


مهمون کوچولو های که ما منتظرشون هستیم.

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/5/13:: 11:9 صبح

سلام

عسلی ناز نازی بالاخره تونست عمه جون رو که زیارت مکه اومده بودند ببینه.عمه جون به خاطر شیوع بیماری آنفولانزا یک هفته ای از ما خواستند تا عسلی رو پیششون نبریم .خوشبختانه جواب تست عمه جون و عمو محسن منفی بود .این شد که روز جمعه همگی با هم رفتیم دیدن عمه جون.عسلی کلی با پسر ای عمه جون رویا بازی کرد و کلی هم بهش خوش گذشت. عمه جون مریم هم حسابی زحمت کشیده بودند و کلی سوغاتی های قشنگ برامون اورده بودند.برای عسلی یک بلوز و شلوارک خیلی قشنگ ،برای بابایی یک پیراهن و سجاده،برای من هم یک چادر خیلی قشنگ.عمه جون واقعا دستتون درد نکنه انشالله بتونیم جبران کنیم

روز دوشنبه بالاخره بعد از سه تا چهار ماه انتظار موفق شدیم خاله زهرا جون و عمو جواد و نازنین فاطمه جون رو ببینیم.خاله زهرا جون با نی نی که تو راه دارن حسابی عوض شده بودند بهمین خاطر اولش عسلی یکم غریبی کرد اما بعد شروع کرد به شیطنتای معمول خودش و حسابی عرق ما رو در اورد البته عرق شرمبعد با مهمونای عزیزمون رفتیم دنبال عمو مجتبی و مونا جون تا بریم خونه عمو حمید.البته چون خیلی خیلی دیر وقت بود عسلی ناز نازی تمام مهمونی رو خواب بود و متاسفانه نتونست دیگران رو از شیطنتاش مستفیذ کنه

 


روز چهارشنبه این هفته ما منتظر یک مهمون جدید هستیم.خاله لیلا انشالله محمد صدرای نازنین ما رو بدنیا میاره
انشالله که به سلامتی و خیر و خوشی این انتظار سپری بشه و ما مهمون کوچولو رو به خونمون بیاریم

هفته آینده هم خاله زهرا میخواد تا یک فرشته نازنین رو پیشمون بیاره.انشالله که این فرشته کوچولو هم به سلامتی بدنیا بیاد.الهی آمین.نازنین زینب خاله ما همه منتظرتیم

16 این ماه هم نیمه شعبان تولد موعود منتظر همه عالمه .پیشاپیش این روز رو به همه تبریک میگم و از همه التماس دعا دارم.

24 مرداد هم تولد نازنین فاطمه جون دخملی منه .انشالله که هزار ساله بشی گلم.

 

تا بعد یا علی.


   1   2      >

بازدید امروز: 13 ، بازدید دیروز: 4 ، کل بازدیدها: 174514
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">