Lilypie Fourth Birthday tickers فروردین 1388 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلی دوباره سرما خورده!+تولد کارن عسلی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/1/27:: 4:58 عصر

سلام

این روزا تغییرات جوی برام دردسرساز شده چون من دوباره سرما خوردممامانی هم مجبور شد تا با عمو ناطقیان تماس بگیره و دوباره شروع کردم به دارو خوردنبه خاطر سرما خوردگی یکم خسته و بی حوصله ام .گاهی هم بهانه می گیرم اما این شرایط نتونسته از شیرین کاریام کم کنه و همچنان عسلی خونه اماونقدر شیرین و بلا شدم که تو هر جمعی شدم سو گلی و حسابی دیگران رو شیفته خودم می کنمدر این اثنا  کلاس درس مامانی جهت آموزش بنده هر روز قوت بیشتری می گیره و مامانی حسابی داره تلاش میکنهمامانی خیلی به رفتارهای من اهمیت می ده همش به من تذکر می ده که تو جمع پسر خوش اخلاقی باشم ،اخم نکنم،باکسی که می خواد با من بازی کنه بد قلقی نکنم،و....و البته بعضی آموزشها هم مربوط میشه به آشنایی با طبیعت که مامانی منو میبره کنار درختا تا بهشون دست بزنم و تفاوت هاشو نو لمس کنمخلاصه اینکه کلاس من بدون حتی یک روز تعطیلی بر گزار میشه و منم حسابی در گیرم 

دفعه گذشته که رفتیم مطب عمو ناطقیان عمو به مامانی گفتن که من باید به تنهایی و مستقل غذا بخورمبه همین خاطر مامانی ظرف غذامو میذاره پیشم تا خودم غذا بخورم منم حسابی کیف می کنم و با غذام بازی می کنم حالا شما تصور کنید که من چه بلایی سر   لباسمو سر و صورتم میارم .تازه اگه کسی اعتراض کنه فورا جذبه می گیرم که مگه چیه عمو دکتر گفتناونوقت که مامانی یه ماچ از صورتم می گیره و میگه قربون اون جذبه ات برم با اون صورت چرب و چیلیت

راستی یه خبر مهم :29 فروردین تولد کارن عسلیهکارن جون تولدت مبارک انشالله 120 ساله بشی انشالله تو اولین جشن تو لدت حسابی بهت خوش بگذره  و کلی هدیه قشنگ بگیری.روز 2 اردیبهشت هم عروسی عمو حمید از دوستای بابایی.عمو جون انشالله مبارکت باشه و به پای هم پیر بشید

تا بعد یا علی.


عسلی نگو بلا بگو

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/1/23:: 4:14 عصر

سلام

چند روزیه که کمی بهتر شدم و الحمدلله نیازی نبود تا از نسخه دوم عمو ناطقیان استفاده کنم   از همه دوستام هم ممنونم که جویای حال من بودند.واما من و کارام که حسابی دل مامانی رو برده و روزی هزار بار قربون صدقه من میره:علاقه زیاد من به سه چرخه سواری شده یه دردسر برای مامانی چون باید دائما منو ببره پارکینگ تا من بازی کنم حالا اگه محمد رضای خاله مر ضیه هم باشه ببینید چه بلایی سر مامانی و خاله میاد توی خونه هم دائم راه میرم و تا اونجای که از دستم بر میاد وسایلو بهم میریزم از میزای پذیرایی میرم بالا و بعدش حسابی سرو صدا راه میاندازم تا مامانی بیاد و منو بیاره پایین و این داستان مرتب تکرار میشه تا من خسته بشم. بعد نوبت میرسه به بازی با مبل ها که دائم از بینشون رد میشم و برای خودم آواز میخونم دست آخر هم بعداز اینکه سرم به جایی میخوره و اشکم در میاد این غائله هم ختم میشهنسبت به کارای مامانی هم حساسیت دارم تا مامانی مشغول کاری بشه من اونقدر از سرو کولش بالا میرم که مامانی حسابی دچار پشیمونی میشهتوپ بازی رو هم خیلی دوست دارم مامانی توپ رو برام پرت میکنه و میگه یک منم با لبخند میگم دو سه از خوابم هم نپرسید که داغ دل مامانی تازه میشه چون موقع خواب من و مامانی با هم مسابقه دو داریم آخه من دائم فرار می کنم و مامانی مجبوره دنبال من بدوه تا منو بگیرهخلاصه اینکه حسابی بلا  شدم و صبح تا شب مشغولم به ابداع شیوه های جدید برای شیرین کاری اما با این همه شیطونی مامانی مرتب قربون صدقه من میره و میگه شیطونک من اگه تو نبودی دنیا اصلا قشنگ نبود .

همچنان شیطونی های من ادامه داره و اگه مامانی بخواد راجع به همه اونا بنویسه فکر کنم احتیاج به زمان طولانی باشه اما قول میدم بی خبر نذارمتون و تو پستای بعدی راجع به کارام براتون بنویسم .

تا بعد یا علی.

پ.ن:تو پست قبلی مامان وانیا جون راجع به اصلیت من پرسیده بودند.مامانی اصالتا ترک هستن  و بابایی خمینی هستن .


سال نو حرف نو

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/1/17:: 1:21 عصر

سلام

تعطیلات خوش گذشت؟به من که حسابی خوش گذشته.امسال هم مسافرت رفتم هم کلی مهمونی و زیارت و تفریح و....خلاصه  اینکه مامانی و بابابی سعی کردن اولین عید من برام خاطره انگیز بشه.

و اما اتفاقات قشنگ سال جدید: عمو جون حجت دوست صمیمی بابایی امسال ازدواج کردن عمو جون مبارک باشه انشالله به پای هم پیر بشیدخاله مر ضیه با فسقلی های نازش(مهشید و محمد رضا)رفتند سوریه زیارت و 14 فروردین برگشتند خاله جون زیارت قبول.وبگم از قسمت شیرینش که مربوط میشه به سوغاتی ها و خاله جون حسابی تو این قسمت سنگ تموم گذاشته خاله جون ممنونخاله جون لیلا هم با تو راهیش امسال عید مون و قشنگ تر کرد خاله جون انشالله به سلامتی نی نی نازت به دنیا بیاددیدن دانیال خوشگله تو خونه خاله جون زهرا هم از اتفاقات قشنگ امسال بود.

مهمونی های سال جدید:امسال به خاطر اینکه عمه مریم و خاله مریم و عمو محمود ازدواج کرده بودند ما تعداد مهمونی هامون اضافه شده بود و تقریبا تا روزای آخر تعطیلات مشغول عید دیدنی و عیدی گرفتن و عیدی دادن  بودیم

زیارت های سال جدید:امسال با عمو جون حجت ، زنعمو، مامانی و بابایی رفتیم بهشت زهرا زیارت مرقد امام و قبور شهدا که سال نو ی خودمون با یاد و خاطره عزیزامون شروع کنیم.بعدش رفتیم زیارت حضرت عبد العظیم.حسابی جاتون خالی خیلی خوش گذشت

و بالاخره کارای جدید من:تو راه رفتن حسابی اوستا شدم و خودم به تنهایی راه میرم.بازی کلاغ پر رو یاد گرفتمو میگم جوجو در انگشتمو روی بینی میذارم و میگم هیستوپ رو جلوی پام میذارم و شوتش میکنم بعدش برای خودم دست میزنمسوار سه چرخه میشم و حسابی از بازی با اون لذت میبرم.وقتی که به چیزی برخورد میکنم و دردم میاد اون شی رو دعوا میکنمو محکم میزنمشو میگم ده ده.گوشی تلفن رو برمیدارم و میذارم کنار گوشم و میگم ا ا ا .

و حالا گزارش تصویری:

امیر عباس سه چرخه سوار.

این عکس رو تو مرقد امام انداختم.

این عکس رو هم تو حرم حضرت عبد العظیم سر مزار آیت الله شاه آبادی انداختم.

این عکسا هم مربوط میشه به سیزده به در.

 

این عکس هم مربوط میشه به مهمونی ما.

امیدوارم که امسال سال خوبی برای همتون باشه.همیشه شاد باشید.تا بعد .یا علی.

 پ.ن:چند روز که سرما خوردم و دوباره سرفه میکنم. دیروز هم مجددا رفتیم پیش عمو نا طقیان و دوباره باید دارو بخورم.اینم از جدید ترین سرما خوردگی  من تو سال نو


   1   2      >

بازدید امروز: 7 ، بازدید دیروز: 4 ، کل بازدیدها: 174508
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">