Lilypie Fourth Birthday tickers بهمن 1388 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستت دارم مهد دین من...

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/11/25:: 10:30 عصر

سلام

سرفراز باشی میهن من  ای فدایت جان و تن من پر بها تر از در و گوهر  خاک پاک تو وطن من

"خسته مباد گامهای استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگی‏تان، درود خدا بر عزم راسخ و بصیرت بی‏همتایتان که همیشه در لحظه‌ی نیاز،‌ صحنه رویارویی با بد‏دلان و بدخواهان را عرصه‌ی پیروزی حق میسازد و نمایشگاهی از عزت و عظمت می‏آراید.

و سپاسی از ژرفای دل و جان،‌ آفریننده‌ی هستی را که دست قدرت خود را در عزم و ایمان و بصیرت شما نمایان ساخت و در سی و یکمین سالروز تولد جمهوری اسلامی، نیرومندی و سرزندگی این نظام را که بر ایمان و اعتماد به نفس ملتی کهن تکیه زده است، بیش از همیشه به رُخ دشمنان کشید."

 

پ.ن:بخشی از پیام مقام معظم رهبری

تا بعد یا علی.


قربون شیرین زبونیات .

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/11/17:: 9:53 صبح

سلام  

ما همچنان مشغول مهمانی و مهمونی دادن هستیم و کلی داره بهمون خوش می گذره.دیشب هم آقاجون ، مامان جون ، دایی حمید،خاله لیلا،عمو حمید،و محمد صدرای گل خاله مهمون ما بودند  عسلی مهمون نواز من هم حسابی از مهمونا پذیرایی کرد و با شیرین کاریاش کلی همه رو سر گرم کرد.

خاله مریم روز 4 شنبه با عسلی کلی کلنجار رفت تا گل پسر ما بگه خاله.بعد از تلاشهای بی شمار بالاخره عسلی گفت:آیه که با دست و هورای خاله جونا همراه شد و البته کمی هم خوش به حال عسلی جون شد چون خاله مریم براش یک دفتر نقاشی با یک جعبه مداد رنگی خرید .خاله لیلا و خاله مرضیه هم برای عسلی خوراکی یا به قول عسلی به به خریدند.بعد از این تشویق و هدایا عسلی جون کلی سر ذوق اومد و حالا دایی رو هم میگه البته میگه:داجی.

علی رو هم (پسر عمه رویا)اجی صدا میکنه.خلاصه اینکه کلی پیشرفت کرده شازده کو چو لوی ما .  

عسلی جون به نقاشی کردن خیلی علاقه داره و دائم در حال خط خطی کردنه هر وقت هم ازش بپرسی چی نقاشی میکنی خیلی قشنگ برامون توضیح میده مثلا میگه مامان(یعنی دارم مامان رو نقاشی میکنم).با لگو هم خیلی خوب بازی میکنه به سرعت قطعات رو بهم وصل میکنه و قطار می سازه بعدش روی قطارش کلی بار میذاره و میگه:او او چی چی   

عسلی جدیدا از برنامه خاله شادونه جی جی جی جینگ رو یاد گرفته بعضی وقتا توی خونه در حین بازی دستاش رو مثل خاله شادونه بالا میاره و میگه:جی جی جی جینگ    

 عسلی من تعادلش رو خیلی خوب حفظ میکنه توی  حرکات چرخشی،عقبکی راه رفتن،سریع دویدن و حرکاتی از این دست خیلی ماهره و اصلا تعادلش بهم نمی خوره.  

کتاب خوندن رو خیلی دوست داره وقتی کتابش رو میارم دست روی بعضی از حیونا میذاره و صداشون رو در میاره مثلا:گوسفند(بع بع)گاو(ما ما)اسب(پیتکو پیتکو)سگ(هاپ هاپ)جو جو(جی جی)گربه(پیش پیش).

استاد عسلی در حال نقاشی



با چه دقتی این عسل من نقاشی میکنه



اینجا هم عسلی در حین بازی ژست معروفش رو گرفته


پ.ن:خیلی وقتا یک سری از وبلا گا باز نمی شن یا اگه باز می شن نمی شه پیام بذاری.   اما همیشه سعی میکنم به تمام دوستان سر بزنم .

تا بعد یا علی.


از آسمون چی میاد؟

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/11/11:: 9:36 صبح

سلام  

این روزا   به بهانه خونه جدید بساط مهمونی به راهه و خدا رو شکر همه دور هم جمع می شیم

روز جمعه عمه جونا و عمو جونا به همراه مامان حاجی و بابا حاجی عزیز مهمون خونه ما بودند.عسلی از شب قبل حسابی ذوق اومدن مهمهونا رو داشت و حسابی بالا و پایین می پرید شب رو هم خیلی دیر خوابید.روز جمعه کمی دیر از خواب پاشد .صداش کردم:عسلی پاشو به به بخور الان عمه می یاد.سریع از جاش بلند شد و با لبخند گفت:عمه...عمه...عمو؟(یعنی عمو هم میاد؟)آخه عسلی ما خیلی عمو هاش رو دوست داره مخصوصا عمو میثم رو که گاهی شبا به خونه عمو جون تلفن میزنه و با زبون خودش با عمو و خاله مریم حرف میزنه.خلاصه تا اومدن مهمونا مرتب سوالش رو تکرار می کرد و ما هم باید جواب می دادیم  عکس العمل عسلی هم خیلی جالب بود وقتی مهمونا از در می اومدن تو با ذوق خاصی دور خونه میدوید و می خندید زمانی هم که عمو میثم و خاله مریم اومدن با ذوق خاصی دوید و عموش رو بغل کرد و بلند بلند می گفت عمو....عمو....عمو....توی این روز عسلی ما برای اولین بار  برف رو دید. سال گذشته عسلی خیلی کوچک بود بهمین خاطر خیلی براش جالب بود.وقتی علی جون و محمد حسن جون(گل پسرای عمه رویا)گفتند داره برف میاد چشای عسلی از تعجب گرد شده بود که یعنی چی؟  بعد ازدیدن برف ،دست تک تک مهمونا رو میگرفت و میبرد پشت پنجره و با ذوق میگفت:ب(ب با فتحه خوانده بشه)ب.

خلاصه مهمونی خوبی بود و کلی به همون خوش گذشت.  شب هم عمو محسن دوست بابایی و خاله آرزو زحمت کشیدند و به ما سر زدند.عسلی هم با خاله آرزو کلی بازی کرد و حسابی شیطنت کرد بعد از رفتن مهمونا عسلی اونقدر خسته شده بود که کمی بهانه گیر شده بود و با کلی زحمت تونستم بخوابونمش .

قربون این ژست گرفتنت عسل.

    



اینم ژست مورد علاقه عسلی.

اینم عکس گل پسر در آخر مهمونی


تا بعد یا علی.


   1   2      >

بازدید امروز: 4 ، بازدید دیروز: 17 ، کل بازدیدها: 174369
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">