Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان

عید مبعث مبارک.+تولد دانیال عزیز

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/16:: 1:42 عصر

سلام  

پیشاپیش مبعث پیامبر بزرگ اسلام،روز ارزانی شدن نعمت بزرگ اسلام و مسلمانی برای همه عالم رو تبریک میگم.

این هفته سرم کمی شلوغ بوده و نتونستم بیام تا مطلب جدید بذارم.تازگی شعری که امیر محمد برنامه عمو پورنگ برای امام زمان علیه السلام  خونده رو دانلود کردم عسلی خیلی به این شعر علاقه پیدا کرده میاد به من می گه :مامان نی نی شخ.یعنی مامان نی نی که شعر می خونه رو برام بذار چند مرتبه هم پشت سر هم گوش می ده.البته خودم هم این شعر رو دوست دارم.

تا تلفن خونه زنگ میزنه بدو بدو میاد و گوشی رو بر میداره بعد هم اولین جمله ای که میگه اینه:من هونه مامان یعنی من خونه پیش مامانم هستم.چند روز پیش بابایی برای عسلی یک جفت کفش تابستانی خریده بود وقتی کفش رو پاش کردم گفتم مبارک باشه گل مامانی.عسلی هم در جواب گفت:باشه مامان.  

یک کار جدیدی که امیر عباس یاد گرفته اینه که وقتی از کسی یا کاری عصبانی میشه مثل فردی که بخواد کبریت روشن کنه دستاش رو حرکت میده بعد هم میگه آتیش.بعضی وقتا هم این آتیش رو توی دریچه کولر می انداره تا طرف حسابی گرمش بشه.!!!!!

امروز داره کارتهایی که شکل حیوانات روش داره رو از من می پرسه این کارتها رو از نمایشگاه خریدم بعد از هر باری که اسم حیوون روی کارت رو درست میگم سریع میگه:آفین یعنی آفرین.

دیشب برای شام رفتیم خونه خاله مژگان از دوستان دوره دانشگاه من.از دوره دانشگاه ما یک گروه هفت نفره بودیم که  از نظر فکری و منش خیلی به هم نزدیک بودیم به لطف خدا  از همون روز اول دانشگاه با هم دوست شدیم بعد هم همگی برای کار یک بیمارستان رو انتخاب کردیم حالا هم نزدیک به 10 ساله که با هم رفت و آمد داریم. دیشب خاله مرضیه و محمد حسین عزیزم،خاله  فاطمه زهرا نو عروسمون و خاله زینب هم بودندو جای خاله  فاطمه و ثنا کوچولو و خاله منصوره با نی نی تو راهش حسابی خالی بود.عسلی و محمد حسین حسابی آتیش سوزندند و همه جا رو بهم ریختند و فکر کنم با شیرین کاریاشون کلی خاله ها و عمو ها رو سر گرم کردند.

عسلی با لباسی که عمه رویا براش از کربلا اوردند



 اینم لباسی که مامان حاجی براش اوردند





 

پ.ن:عسلی همچنان با اجابت مزاجش مشکل داره و تقریبا هر سه روز یا چهار روز یکبار اجابت مزاج داره.این مشکل بعد از پوشک گرفتن عسلی ایجاد شده.

پ.ن:روز 18 تیر سالگرد ازدواج خاله مژگانه.مژگان عزیزم، انشالله که همیشه خوشبخت باشید و در کنار هم مثل امروز و 7 سال گذشته  عاشقانه زندگی کنیدو خدا فرزندان صالح و سالمی بهتون عطا کنه.

پ.ن:روز 18 تیر ماه تولد  دانیال جونم  گلی از گلهای بهشته.انشالله که 120 ساله بشی وزیر سایه مامان و بابای مهربونت باشی.راضیه جون انشالله همیشه گل پسرت سالم و تندرست در کنارت باشه و انشالله به تمام آرزوهای قشنگتون برسید.

تا بعد یا علی.


این چند روزی که گذشت.

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/9:: 12:28 عصر

سلام  
بابایی امسال توفیق داشت تا برای ایام البیض برن اعتکاف مسجد دانشگاه تهران.من و عسلی اجبارا تنهایی برای تبریک روز پدر رفتیم خونه آقاجون و بابا حاجی .روز تولد امام علی علیه اسلام  از ته دل آرزو کردیم تا خدا سایه این دو مرد بزرگ رو روی سرمون حفظ کنه و به ما توفیق خدمت کردن بهشون رو بده و خدای مهربون بابایی رو برامون همیشه نگهداره و ما  بتونیم در کنارش باشیم انشالله. البته هدیه  بابایی یک روز زودتر تقدیمشون شد و عسلی بلای من ،مرد کو چولوی خونه ما هم هدیه اش رو از بابایی گرفت که یک لباس خیلی خوشگل بود.

روز آخر اعتکاف یعنی 15 رجب من و عسلی برای انجام اعمال ام داود رفتیم دانشگاه تهران تا هم در کنار معتکفین باشیم و آخر سر هم  بابایی که دلمون حسابی براش تنگ شده بود رو  زودتر ببینیم.عسلی از وقتی پاش رو گذاشت توی مسجد یکریز میگفت بابایی کوش؟خدا کمک کرد و چند ساعتی رو خوابید اما به محض اینکه چشماش باز شد دوباره شروع کرد.خلاصه اون روز  چه دعایی خوندیم ما الله و اعلم.اما مراسم خیلی روحانی و قشنگی بود انشالله که خدا از همه قبول کنند.بعد از نماز بابایی اومد بیرون و افطار رو در کنار هم توی فضای باز دانشگاه خوردیم.امیر عباس حسابی بدو بدو کرد و  کلی بهش خوش گذشت طوری که وقتی رسیدیم خونه خیلی سریع خوابید.

عسلی این روزا خیلی شیرین زبون شده و تقریبا هر چیزی که بگیم رو تکرار میکنه گاهی اوقات هم این وسط کلمات بامزه ای رو میگه که کلی برامون جالبه گاهی هم کلمات جدید ی رو می سازه که در نوع خودش جالبه مثلا به نوشمک میگه گوبگاب هشت نه،به خیار میگه انگ،به پرتقال میگه داب و...!!!!!!!!!!!




 


 

پ.ن:بعد از پوشک گرفتن امیر عباس با اجابت مزاج امیر عباس دچار مشکل شدیم اگر می تونید راهنماییمون کنید.

 پ.ن:متاسفانه خبر دار شدم یکی از وبلاگ نویسان پارسی بلاگ(برادرم کمیل صاحب وبلاگ طلبه میلیونر) در سفر کربلا دچار سانحه شدند و به دیار باقی شتافتند.لطفا برای شادی روحشون فاتحه ای بفرستید.

تا بعد یا علی.


گزارش و خبر

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/3:: 12:16 عصر

سلام  
کربلاییهای ما خدا رو شکر روز سه شنبه به سلامتی بر گشتند و کلی ما رو با صحبتهاشون برای زیارت آقا هوایی کردند انشالله که زیارتشون قبول باشه و خدای مهربون توفیق زیارت با معرفت آقا رو نصیب همه بکنن.مامان حاجی،باباحاجی و عمه رویا حسابی ما رو شرمنده کرده بودند و کلی سوغاتی قشنگ هم اورده بودند البته عسلی که خیلی علاقه به هدیه داره تند تند هدایاش رو می گرفت و می برد به همه نشون می داد.سوغاتی های عسلی:یک دست بلوز و شورت،یک سجاده،یک دست لباس خواب،چهار  تا اسباب بازی.قبل از سفر عسلی به مامان حاجی میگفت که براش از کربلا آب و نام نام سوغاتی بیاره (آب و جانماز)وقتی هم از سفر برگشتند سریع سراغ آب رو گرفت نمی دونم واقعا این حرف عسلی چه سری داشت چون بدون اینکه کسی بهش یاد بده خودش این سو غاتی ها رو خواسته بود.وقتی هم عمه از حرم خانم رقیه(چون سوریه هم رفته بودند)تعریف می کرد عسلی به من گفت:مامان نی نی اوف؟مامان:نی نی آب می خواسته آقا هم نی نی رو کشته.عسلی:من آقا نی نی کشت جیز.(من اون آقایی که نی نی رو کشته جیزش می کنم).

 

 روز چهارشنبه دوم تیرماه مراسم ازدواج دوست عزیزم فاطمه زهرای مهربونم بود ما هم در مراسم شرکت کردیم و از دیدن دوستان دوران دانشگاه کلی شاد شدیم و از بودن در کنارشون لذت بردیم.چون من و فاطمه زهرا جون قبلا توی یک بیمارستان کار می کردیم جمعی از همکاران قدیم مون هم اومده بودند که از دیدن اونا هم کلی خوشحال شدیم و یک شب قشنگ و بیاد موندنی برای هممون شد.فاطمه زهرای عزیزم انشالله که عروسیت مبارک باشه و درکنار همسر مهربونت خوشبخت باشی انشالله لطف آقا امام زمان همیشه شامل حالتون باشه و در ظل عنایات ایشون زندگی پر از خیر و برکتی داشته باشید و البته فرزندان سالم و صالحی هم خدا بهتون عنایت کنه انشالله.

تا بعد یا علی.


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

بازدید امروز: 11 ، بازدید دیروز: 19 ، کل بازدیدها: 175462
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">