جای خالی یک پارک خوب برای بچه ها
ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/3/30:: 10:34 صبحسلام
جمعه شب عمو میثم و خاله مریم پیشنهاد دادند تا بریم پارک بابایی هم قبول کردند بعد به عمه مریم هم خبر دادیم که اونها هم قبول کردند این شد که ما با هم رفتیم پارک.پارکی که رفتیم وسایل بازی هم داشت عسلی به محض ورود از همهمه ای که تو پارک بود بهت زده شده بود صدای جیغ و داد و فریاد مردم باعث شده بود تا عسلی به هیجان بیاد و برای خودش داستان سرایی بکنه .عسلی چرخ و فلک بزرگ و نشون می داد و دائم می گفت :نی نی بالا جیغ بعد اوخ . یا می گفت :نی نی اوخ ایه (گریه) جیغ مامان بیا.منظورش این بود که بچه زخمی شده بعد هم گریه کرده و مامانش رو با جیغ زدن صدا کرده .البته بچم تقصیری نداشت اونقدر صدای دادو فریاد ومامان مامان بلند بود که عسلی فکر کرده بود حتما مشکلی پیش اومده .حتی توی خونه هم دائم تکرار می کرد و غصه می خورد .اجازه نزدیک شدن به چرخ و فلک رو هم به هیچ کدوم از ما نداد.عمو میثم عسلی رو سوار آبشار کرد که حسابی براش جالب بود و کلی ذوق کرد بچم.بعد هم رفت و سوار یک وسیله اسباب بازی برای بچه ها شد که چند تا ماشین مثل قطار به هم وصل بودند و روی ریل حرکت می کردند عسلی اونقدر خوشش اومده بود که سه ،چهار باری سوارش شد.بقیه اسباب بازی مناسب سن امیر عباس نبود و بیشتر گل پسر اونها رو تماشا می کرد .چند ساعتی رو توی پارک بودیم اما چون سر و صدا زیاد بود برگشتیم خونه.اما من با خودم فکر کردم واقعا جای یک محیط فرهنگی تفریحی مناسب برای خانواده ها چقدر خالیه .متاسفانه اماکن عمومی ما دیگه جای مناسبی برای بچه هامون نیستند چه از نظر فرهنگی چه از نظر بازی و تخلیه انرژی.
گل پسر سوار اسباب بازی
گل پسر شیطون یک دقیقه آروم نگرفت تا ازش عکس بگیریم
پ.ن:کار با بن بن بن ادامه داره و تا حالا خوب پیش رفته.
پ.ن.1:کربلای های ما انشالله امروز بر می گردند.انشالله که سفرشون بی خطر باشه و زیارتشون قبول.خدای مهربون انشالله توفیق این سفر رو شامل حال همه بکنن.
تا بعد یا علی