Lilypie Fourth Birthday tickers تیر 1389 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عید همگی مبارک

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/23:: 8:11 صبح

سلام

شعبان شد و پیک عشق از راه آمد                عطر  نفس  بقیه الله  آمد   

با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین           یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد

.

میلاد بزرگ امام حسین علیه السلام،حضرت عباس علیه السلام و امام سجاد علیه السلام بر همگی مبارک .توی این ایام از همه  حسابی التماس دعا داریم.

 هفته گذشته دوباره قسمتمون شد تا برای زیارت بریم حرم خانم معصومه علیها السلام.ساعت 12 شب مبعث راه افتادیم و نزدیک به ساعت 2 بود که رسیدیم حرم.حرم نسبتا خلوت بود و تونستیم زیارت خوبی بکنیم.عسلی بلای ما هم که انگار خواب از چشماش دزدیده شده بود نه تنها خوابش نمی اومد کلی هم سر حال بود و توی صحنهای حرم کلی بدو بدو می کرد.تقریبا بعد از طلوع آفتاب حدود ساعت 7 به سمت تهران حرکت کردیم  و ساعت 8:30 رسدیم تهران و برای صبحانه رفتیم خونه خاله مریم و عمو میثم.عسلی بلا تقریبا حوالی ظهر بعد از خوردن نا هار خوابید .

عسلی قشنگ من خیلی شیرین زبون شده و برخی کلمات رو خیلی با مزه ادا می کنه .کم کم داره سعی میکنه تا از جملات بیشتر استفاده کنه.مثلا  میگه من مامان جون دل تنگ الو.(دلم برای مامان جون تنگ شده بهشون زنگ بزنم).امروز داشت سعی میکرد تا سیم لباسشویی رو بزنه به برق.میگم مامانی داری چکار می کنی؟سطل برنج رو نشون می ده و میگه:بنج شاژژ(برنج رو دارم شارژ می کنم).وقتی میریم بیرون اگه عابر بانک ببینیم عسلی بدو بدو می ره سمتش و میگه مانک.بعد هم حتما باید توی صف بیاستیم. مراحل استفاده از عابر بانک رو هم یاد گرفته بعد از زدن دکمه ها دستش رو جلوی خود پرداز می گیره تا پو لها رو بگیره بعد هم می ره سمت جایی که رسید می ده تا رسیدش رو هم بگیره.هر جایی آشغال ببینه بر ش می داره تا توی سطل آشغال بیاندازه.وقتی ازش بپرسم که  مثلا عسلی آب می خوای میگه:آب بییه.یعنی آب می خوام و اگه نخواد می گه آب نه.

عسلی سر حال من توی حرم حضرت معصومه ساعت 4 صبح 



عسلی با عینک آفتابیش یا به قول خودش چشم من



 

در این شبها خیلی برای همدیگه دعا کنیم .برای سلامتی آقامون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تعجیل در ظهورشون ،برای سلامتی و عاقبت به خیری همه و بر آورده به خیر شدن حا جات همه.انشالله.ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید.

تا بعد یا علی.

                                            


عید مبعث مبارک.+تولد دانیال عزیز

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/16:: 1:42 عصر

سلام  

پیشاپیش مبعث پیامبر بزرگ اسلام،روز ارزانی شدن نعمت بزرگ اسلام و مسلمانی برای همه عالم رو تبریک میگم.

این هفته سرم کمی شلوغ بوده و نتونستم بیام تا مطلب جدید بذارم.تازگی شعری که امیر محمد برنامه عمو پورنگ برای امام زمان علیه السلام  خونده رو دانلود کردم عسلی خیلی به این شعر علاقه پیدا کرده میاد به من می گه :مامان نی نی شخ.یعنی مامان نی نی که شعر می خونه رو برام بذار چند مرتبه هم پشت سر هم گوش می ده.البته خودم هم این شعر رو دوست دارم.

تا تلفن خونه زنگ میزنه بدو بدو میاد و گوشی رو بر میداره بعد هم اولین جمله ای که میگه اینه:من هونه مامان یعنی من خونه پیش مامانم هستم.چند روز پیش بابایی برای عسلی یک جفت کفش تابستانی خریده بود وقتی کفش رو پاش کردم گفتم مبارک باشه گل مامانی.عسلی هم در جواب گفت:باشه مامان.  

یک کار جدیدی که امیر عباس یاد گرفته اینه که وقتی از کسی یا کاری عصبانی میشه مثل فردی که بخواد کبریت روشن کنه دستاش رو حرکت میده بعد هم میگه آتیش.بعضی وقتا هم این آتیش رو توی دریچه کولر می انداره تا طرف حسابی گرمش بشه.!!!!!

امروز داره کارتهایی که شکل حیوانات روش داره رو از من می پرسه این کارتها رو از نمایشگاه خریدم بعد از هر باری که اسم حیوون روی کارت رو درست میگم سریع میگه:آفین یعنی آفرین.

دیشب برای شام رفتیم خونه خاله مژگان از دوستان دوره دانشگاه من.از دوره دانشگاه ما یک گروه هفت نفره بودیم که  از نظر فکری و منش خیلی به هم نزدیک بودیم به لطف خدا  از همون روز اول دانشگاه با هم دوست شدیم بعد هم همگی برای کار یک بیمارستان رو انتخاب کردیم حالا هم نزدیک به 10 ساله که با هم رفت و آمد داریم. دیشب خاله مرضیه و محمد حسین عزیزم،خاله  فاطمه زهرا نو عروسمون و خاله زینب هم بودندو جای خاله  فاطمه و ثنا کوچولو و خاله منصوره با نی نی تو راهش حسابی خالی بود.عسلی و محمد حسین حسابی آتیش سوزندند و همه جا رو بهم ریختند و فکر کنم با شیرین کاریاشون کلی خاله ها و عمو ها رو سر گرم کردند.

عسلی با لباسی که عمه رویا براش از کربلا اوردند



 اینم لباسی که مامان حاجی براش اوردند





 

پ.ن:عسلی همچنان با اجابت مزاجش مشکل داره و تقریبا هر سه روز یا چهار روز یکبار اجابت مزاج داره.این مشکل بعد از پوشک گرفتن عسلی ایجاد شده.

پ.ن:روز 18 تیر سالگرد ازدواج خاله مژگانه.مژگان عزیزم، انشالله که همیشه خوشبخت باشید و در کنار هم مثل امروز و 7 سال گذشته  عاشقانه زندگی کنیدو خدا فرزندان صالح و سالمی بهتون عطا کنه.

پ.ن:روز 18 تیر ماه تولد  دانیال جونم  گلی از گلهای بهشته.انشالله که 120 ساله بشی وزیر سایه مامان و بابای مهربونت باشی.راضیه جون انشالله همیشه گل پسرت سالم و تندرست در کنارت باشه و انشالله به تمام آرزوهای قشنگتون برسید.

تا بعد یا علی.


این چند روزی که گذشت.

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/4/9:: 12:28 عصر

سلام  
بابایی امسال توفیق داشت تا برای ایام البیض برن اعتکاف مسجد دانشگاه تهران.من و عسلی اجبارا تنهایی برای تبریک روز پدر رفتیم خونه آقاجون و بابا حاجی .روز تولد امام علی علیه اسلام  از ته دل آرزو کردیم تا خدا سایه این دو مرد بزرگ رو روی سرمون حفظ کنه و به ما توفیق خدمت کردن بهشون رو بده و خدای مهربون بابایی رو برامون همیشه نگهداره و ما  بتونیم در کنارش باشیم انشالله. البته هدیه  بابایی یک روز زودتر تقدیمشون شد و عسلی بلای من ،مرد کو چولوی خونه ما هم هدیه اش رو از بابایی گرفت که یک لباس خیلی خوشگل بود.

روز آخر اعتکاف یعنی 15 رجب من و عسلی برای انجام اعمال ام داود رفتیم دانشگاه تهران تا هم در کنار معتکفین باشیم و آخر سر هم  بابایی که دلمون حسابی براش تنگ شده بود رو  زودتر ببینیم.عسلی از وقتی پاش رو گذاشت توی مسجد یکریز میگفت بابایی کوش؟خدا کمک کرد و چند ساعتی رو خوابید اما به محض اینکه چشماش باز شد دوباره شروع کرد.خلاصه اون روز  چه دعایی خوندیم ما الله و اعلم.اما مراسم خیلی روحانی و قشنگی بود انشالله که خدا از همه قبول کنند.بعد از نماز بابایی اومد بیرون و افطار رو در کنار هم توی فضای باز دانشگاه خوردیم.امیر عباس حسابی بدو بدو کرد و  کلی بهش خوش گذشت طوری که وقتی رسیدیم خونه خیلی سریع خوابید.

عسلی این روزا خیلی شیرین زبون شده و تقریبا هر چیزی که بگیم رو تکرار میکنه گاهی اوقات هم این وسط کلمات بامزه ای رو میگه که کلی برامون جالبه گاهی هم کلمات جدید ی رو می سازه که در نوع خودش جالبه مثلا به نوشمک میگه گوبگاب هشت نه،به خیار میگه انگ،به پرتقال میگه داب و...!!!!!!!!!!!




 


 

پ.ن:بعد از پوشک گرفتن امیر عباس با اجابت مزاج امیر عباس دچار مشکل شدیم اگر می تونید راهنماییمون کنید.

 پ.ن:متاسفانه خبر دار شدم یکی از وبلاگ نویسان پارسی بلاگ(برادرم کمیل صاحب وبلاگ طلبه میلیونر) در سفر کربلا دچار سانحه شدند و به دیار باقی شتافتند.لطفا برای شادی روحشون فاتحه ای بفرستید.

تا بعد یا علی.


   1   2      >

بازدید امروز: 3 ، بازدید دیروز: 26 ، کل بازدیدها: 174351
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">