Lilypie Fourth Birthday tickers اردیبهشت 1389 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد تولد تولدت مبارک

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/2/13:: 7:18 صبح

سلام 

امسال تصمیم داشتیم برای تولد عسلی یک شب مامان جون و آقا جون و خاله ها رو دعوت کنیم یک شب هم مامان حاجی و بابا حاجی و عمه ها و عموها رو .اما متاسفانه با فوت عمه بابایی مهمونی رو کنسل کردیم.بابا حاجی مهربون ،بابایی،عمه جونا و عمو جونا انشالله که روح عمه خانم قرین رحمت باشه و بقای عمر هم عزیران بازمانده باشه.

 

منم با این شرایط  تصمیم گرفتم تا فقط چند تا عکس یاد گاری برای تولد عسلی بگیرم بنابراین کیک تولد عسلی رو خودم درست کردم خدا رو شکر کیک خوبی از آب در اومد.بعد هم کیک رو بردیم خونه مامان جون.عسلی برای تولدش حسابی ذوق و شوق از خودش نشون می داد دائم شمعهای تولدش رو می آورد تا براش روشن کنم من هم باید مرتب توضیح میدادم که حالا نه عسلی میگفت:مامان هوت من .(یعنی شمعها رو من فوت کنم).قبل از شام کیک رو اوردیم و چند تا عکس گرفتیم .البته عسلی جون کلی خوش به حالش هم شد و کادوهای زیبایی  گرفت.یک دست لباس از طرف مامان جون و آقاجون،6000 تومان دایی حمید،یک دست لباس خاله مرضیه و تربچه ها(مهشید ومحمدرضا)،یک ست روتختی که خود خاله لیلا زحمت دوختش رو کشیده بودند و یک لباس هم خاله مریم مهربون.دست همگی دردنکنه واقعا زحمت کشیدید.
امیر عباس در کنار مهشید جون و محمر رضا جون



مامان گلم انشالله عمر با عزت داشته باشی و همیشه در پناه خدای مهربون باشی.انشالله مابقی عمرت در دوران ظهور باشه و توفیق خدمتگزاری به آقا رو داشته باشی.

عسلی خوشگل حسابی توی حرف زدن رشد داشته و کلی کلمه جدید یاد گرفته.پاکیک(پارکینگ)،باشه،دشم(چشم)،دچ(چتر)،هوب(خوب) موش،کیک،نانای(وسیله نقلیه) ،الو(تلفن)،بپو(پتو)،کاکاکو(کاکائو)،کیف،یفت(رفت)،دوخت،هیب(سیب)،باز

پ ن:از همه دوستان عزیزی که زحمت کشیدند و توی پست قبلی تولد عسلی رو تبریک گفتند ممنونم.دوست داشتیم شرایطی بود تا همه نی نی گلا  و مامانی مهربونشون رو دعوت می کردیم .

پ ن2 :با شروع نمایشگاه کتاب  بابایی حسابی در گیر نمایشگاه شده،بابایی انشالله که موفق باشی و دائم مشغول تولید علم و کارهای مفید فرهنگی باشی.البته من هم به جهت همراهی با همسر کمتر می تونم به دوستان سر بزنم .

تا بعد یا علی.


مادرانه

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/2/8:: 11:30 صبح

سلام    

این روزا که نزدیک تولد عسلیه دوباره همه خاطرات قشنگی که با امیر عباس گلم داشتم برام تداعی میشه باورم نمیشه که به این سرعت دو سال گذشت .  از روز اولی که چشمای قشنگت رو به دنیا باز کردی  همش برام خاطره بوده.شاید باورت نشه اما خاطره اولین لبخندت هنوز  توی ذهنمه اولین باری که نشستی،دس دسی کردی،سینه خیز کردی،روی پاهای قشنگت ایستادی و همه اولینهات توی ذهنمه.نمی دونی چه حس قشنگی بود وقتی برای اولین بار گفتی مامان و من چقدر خدا رو شکر کردم برای اینکه لیاقت مادر بودن رو به من داد. هنوزم وقتی صدام میکنی تمام وجودم برات پر میکشه نمی دونی چقدر گرمای دستات رو دوست دارم و وقتی میای توی آغوشم دیگه هیچ چیز توی دنیا به این زیبایی برام وجود نداره.تازه می فهم که مادرای شهدا چه انسانهای بزرگی هستند و خدا چه مقام بزرگی به اونها داده .خدایا از تو ممنونم که  به من لیاقت دادی تا مادر باشم.عزیزم تولدت مبارک باشه انشالله که زیر سایه امام زمان باشی و در پناه خدای بزرگ و مهربون.انشالله عمر با عزت داشته باشی و از سربازای آقا امام زمان باشی که این بزرگترین آرزوی من و بابایی توی این دنیاست.



تابعد یا علی.



بازدید امروز: 3 ، بازدید دیروز: 17 ، کل بازدیدها: 174368
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">