سلام  

کم کم داره بوی عیدمیاد و همه حسابی مشغول تر وتمیز کردن هستن ای کاش کمی هم به درونمون توجه کنیم و یک خانه تکانی اساسی رو انجام بدیم تا غبارهای که روی دلمون رو گرفته کنار بره و جوونه های عشق و امید و ایمان توی دلمون سبز بشه الهی آمین.

این چند روز من و عسلی حسابی به گل و گشت بودیم.روز عید برای نهار رفتیم خونه مامان حاجی  عمه جونا و عمو جونا رو اونجا دیدیم و برای شام رفتیم خونه مامان جون و سعادت دیدار آقاجون  و خاله جونا و دایی جون حمید هم شامل حالمون شد.جمعه شب هم رفتیم خونه عمو جون میثم و خاله جون مریم که به همه مخصوصا عسلی خیلی خوش گذشت.روز شنبه هم رفتیم خونه خاله مرضیه از دوستان دوران دانشجویی من.امیر عباس با محمد حسین جون پسر خاله مرضیه و ثنا جون دختر خاله فاطمه حسابی بازی کردن و شیطونکا کلی خوش گذروندن.البته به ما هم خیلی خوش گذشت و خبر نی نی دار شدن خاله منصوره شادی ما رو دو برابر کرد انشالله که فرزند صالح وسالمی برای خاله باشه.

عسلی جدیدا چند تا کلمه جدید رو یاد گرفته:محمود،بابیش (خوابیدن که از کلمه خو پیش یاد گرفته)،ایه(با کسره الف بمعنی گریه)،مانه(خامه).البته عسلی میتونه بطور جدا گانه بعضی کلمات رو بگه مثلا وقتی بهش میگم بگو ح تکرار میکنه بعد میگم بگو مید بازم تکرار میکنه اما وقتی میگم بگو حمید نمی تونه کلمه رو بگه  

عسلی یک کتاب داره که شکل بعضی از  حیوانات رو داره وقتی میگم عسلی فیل کدومه سریع نشون میده اگه صدای حیون رو هم بلد باشه حتما صداش رو هم در میاره.قربونش برم کلی هم به نقاشی علاقه داره وقتی شعر چشم چشم دو ابرو ...رو می خونم عسلی نقاشیش رو میکشه یک گردی برای سر و دو تا گردی کوچیک برای چشما دو تا خط صاف برای گردن و چند تا خط صاف برای موها رو سر.اگه سوار اتوبوس یا ماشین هم باشیم من باید این شعر رو بخونم تا عسلی بلا رو شیشه نقاشی کنه  

پ.ن:این پست عکس نداره چون هر چی سعی کردم سایتای آپلود عکس کار نمی کردند.