سلام

این روزها مامانی داره سعی میکنه مفهوم نه رو به من آموزش بده منم که دوست دارم هر کاری که دلم می خواد انجام بدم با گریه کردن سعی میکنم منصرفش کنماما مامانی داره همچنان تلاش میکنه

خیلی شیطون و بازیگوش شدم صبحها میرم خونه مامان جون(مامان مامانی) تا قبل از رفتن دایی و آقاجون با هاشون بازی کنم بعد هم محمدرضا میاد خونه ما تا با هم بازی کنیم چون مهشید صبحها میره مدرسه مامان هم حسابی مراقبه که ما بلایی سر هم نیاریم

اینم یک عکس دیگه از منو محمد رضا در حال بازی کردن

عمه رویا هم 2 تا پسر داره که البته به خاطر ابنکه خونشون از ما خیلی دوره نمی تونم برم اونجا ولی خیلی دوستشون دارم

اینم یک عکس از علی و محمد حسن

چند تا عکس از عاشورا و تاسوعای امسال هم گرفتم آخه امسال اولین محرم من بوده

   

اینم یک عکس دیگه