سلام

اول دوست دارم که میلاد پیامبر (ص) و امام صادق (ع) رو به همه دوست جونام و مامانای مهربونشون تبریک بگم.بعد هم پیشاپیش عید نوروز رو شادباش بگم و دعا کنم که سال پر خیر و برکتی برای همه باشه انشالله.

روز چهارشنبه رفتیم عروسی عمو محمود جون.خیلی بهمون خوش گذشت منم طبق قولی که داده بودم حسابی شیطونی کردمنازنین فاطمه جون با خاله زهرا هم اومده بودند عروسی .خاله زهرا هم یه خبر خوش به مامانی داد که مامانی کلی ذوق زده شد فکر کنم  ساعت 2 صبح بود که خوابم برد البته راس ساعت 6 صبح هم مثل همیشه از خواب بیدار شدم حالا شما تصور کنید که قیافه مامانی وقتی من از خواب بیدار شدم چه شکلی شده بودبه همین خاطر مامانی خیلی تو روز خسته بود و همین خستگی مامانی باعث شد که موقع کار آبجوش روی دستاش بریزه و حسابی دستاش بسوزهالبته به خیر گذشت ولی انگشتای مامانی قرمز شده و 2-3 تاول روی انگشتاش زده.

این عکس رو تو عروسی عمو جون انداختم.

راستی شما خبر دارید که عید داره میاد؟مامانی این روزا میگه کاش میشد که آدم می تونست مثل خونش  دلش رو هم خونه تکونی میکرد.اون وقت دنیا گلستون می شد.من که خیلی مشتاقم تا عید برسه آخه امسال اولین نوروز منه. .مامانی میگن تو لحظه سال تحویل دعا ها اجابت میشه منم می خوام برای همه مخصوصا  مریضا دعا کنم شما حتما برای ما دعا کنید

مامانی و بابایی تصمیم گرفتند که برای سال نو به اتفاق دوستای مامانی برن یزد.سفر ما از روز اول عید شروع میشه و روز سوم هم بر میگردیم.امیدوارم که به همهون خوش بگذره.

از کارای جدیدم هم براتون بگم:خیلی به بازی علاقه دارم یاد گرفتم که اسباب بازی هامو داخل سطل بندازم و دوباره اونا رو در بیارم.دائم از بین صندلیها رد میشم وبه قول معروف به  سوراخ سمبه ها علاقه دارم.  خوردن ماست و سیب رو خیلی دوست  دارم وقتی بهم میگن امیر عباس سیبت کو بر میگردم و  برش میدارم.حرکات و حالات صورت دیگران و بخوبی درک میکنم مثلا اگه بخوان دعوام کنن منم اعتراض میکنم و اگه بهم بخندن منم می خندم.اگه چیزی رو بخوام دائم بهش اشاره میکنم و میگم اووو .اگه مامانی منظور منو بفهمه منم سریع براش دست میزنم تا ازش تشکر کنم

 

 

 

سال خوبی داشته باشید از همتون التماس دعا داریم.تا بعد یا علی.