سلام

طاعات همه انشالله مقبول در گاه حق .انشالله که همه بتونیم از این فرصت باقی مانده نهایت استفاده رو ببریم .عسلی گل من در شبهای قدر نهایت همکاری رو با مامانی و بابایی انجام داد برای مراسم شب قدر طبق سنوات گذشته رفتیم مسجد جامع بازار تهران تا در مراسم احیا حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی شرکت کنیم مراسم از ساعت 11 شب با دعای جوشن کبیر شروع می شد و تا ساعت3:15 بامداد طول می کشید عسلی خوشگل من هر سه شب در طول دعای جوشن بیدار بود اما برای انجام مراسم احیا که از ساعت دو با سخنرانی حاج آقا شروع می شد می خوابید.وقتی دعا پخش می شد عسلی هر از گاهی به چهره من نگاه می کرد و می گفت:مامانی ااه(الف با کسره)نداره.آخه عسلی نسبت به گریه کردن ما خیلی حساسه قربون این دل کو چولوت برم من.انشالله که خدای مهربون همه ما رو مورد عفو و بخشش بی پایان خودش قرار داده باشه.

روز جمعه آخر ماه مبارک هم برای بزرگداشت روز قدس رفتیم راهپیمایی.عسلی با دین هلی کوپتر ها کلی دچار هیجان شده بود و حسابی ذوق زده شده بود.قربونش برم اصلا اذیتمون نکرد و به راحتی تونستیم نماز جمعه رو هم بخونیم.البته چون با عجله رفته بودیم دوربین رو فراموش کرده بودم و نتونستم از عسلی توی راهپیمایی عکس بگیرم.

امیر عباس گل من دیگه مثل یک طوطی هر کلمه یا جمله ای که ما بگیم تکرار میکنه به قول بابایی دیگه قسطنطنیه رو هم بلده بگه.نقاشی کردن رو خیلی دوست داره و در کشیدن نقاشی خیلی پیشرفت کرده اجزا رو با دقت میکشه مثلا وقتی بابایی رو نقاشی میکنه صورت ،چشمها،سبیل،ریش،دست ،پا و حتی دکمه های لباس بابایی رو میکشه.خیلی احساس استقلال میکنه کفشهاش رو خودش می پوشه و در میاره و مرتب روی جا کفشی میگذاره،توالت تنهایی میره،دوست داره غذا بدون کمک بخوره و خلاصه اینکه کارهای شخصی خودش رو به تنهایی انجام بده.البته هنوز در دادن اسباب بازی هاش به بچه های دیگه کمی سر سختی میکنه و با وعده و وعید میشه راضیش کرد تا اسباب بازی رو به بچه های دیگه بده.امیر عباس دو تا عروسک خرس داره .اسمشون رو قهو ه ای و نارنجی گذاشته و میگه که پسراش هستند حسابی هم بهشون میرسه.میگم امیر عباس پس مامانشون کو؟میگه:رفته هرید(خرید)!!!!! .جدیدا از خاطرات بچگیش هم برای ما تعریف میکنه.امیر عباس :مامان من بچه بودم نارنجی می هوند( می خوند) خلاصه اینکه این جمله شده تکه کلامه عسلی ما.قربون مرد شدنت برم من عزیزم.

امیر عباس تاب سوار با کفشهای جدیدی که بابایی براش خریده

امیر عباس گل آماده رفتن به خونه مامان جون

امیر عباس در حال برج سازی

امیر عباس تو سبد اسباب بازی هاش یا به قول خودش هونه امیل عباس


تا بعد یا علی.