مامان پارک؟
ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/1/21:: 9:26 صبحروز پنج شنبه بابایی مهربون لطف کردند و عسلی جون رو برای تفریح بردند سرخه حصار .عسلی به محض ورود به سرخه حصار رو کرد به من و گفت:مامان پارک؟بعد هم شروع کرد به خندیدن و ذوق کردن.تقریبا 2 تا 3 ساعت اونجا بودیم جای همه دوستان خالی بابایی آتیش درست کرد و نهار مهمونم کرد به کباب مخصوص سر آشپز البته عسلی هم کمک می کرد میرفت و چوبای ریز رو می آورد و می ریخت روی آتیش.عسلی اونقدر خاک بازی کرده بود که حسابی خاکی شده بود ولی کلی روحیه عسلی جون تر و تازه شده بود موقع نماز هم سریع آستیناشو بالا زد و دست بابایی رو گرفت که به اصطلاح وضو بگیره و به قول خودش نام نام بکنه واقعا طبیعت معلم بزرگی برای همه مخصوصا بچه هاست عسلی با دقت به اطراف نگاه می کرد و سعی میکرد تا با لمس کردن و نگاه کردن و شنیدن چیزای جدید یاد بگیره اونجا یاد حرفای استاد آقا مجتبی تهرانی افتادم که می فرمودند سمع و بصر،این روش تربیتی روشی الهی است.روش خدا را ابوین باید استفاده کنند.
کلمات جدید عسلی:من،بز،پارک،چوب،بیا،برو،چخ(چرخ)،عبق(عقب)ببی(ببری)عدل(بافتحه عین و دال یعنی عسل)عک(عکس).صدای گنجشک و الاغ رو هم در میاره.گنجشکه میگه جیک جیک.الاغه میگه اخ اخ(با فتحه الف)
وقتی به عسلی میگم مامانی برام یک قصه بگو میاد توی گوشم بلند میگه بیا.بعد هم میخنده.بعد گوشش رو میاره تا من به اصطلاح خودش قصه بگم منم باید تو گوشش بگم برو
عسلی و محمد صدرای گل خاله
این عکس عسلی رو دوست دارم کیفتیش زیاد خوب نیست ولی خیلی دوست داشتنیه
تا بعد یا علی.