سلام

این هفته نسبت به هفته های گذشته بیشتر مهمانی رفتم و همه جا با شیرین کاریهام همه رو مشغول کردمروز چهار شنبه رفتیم خونه نازنین فاطمه خیلی خوش گذشت البته خیلی هم شیطنت کردیم نازنین با حس مادرانش همش سعی میکرد مراقب من باشه

خاله زهرا برای این که ما رو سرگرم کنه برامون کتاب خوند 

 

منو نازنین فاطمه با دقت به شعرهایی که خاله میخواند گوش میکردیم من کتاب خوندنو خیلی دوست دارم از خاله زهرای مهربون هم ممنونم که برام کتاب خوند.دیشب هم خونه مامان حاجی بودیم همه اونجا بودند .محمد حسن و علی اومده بودند محمد حسن یه مقدار مریض بود من خیلی ناراحت شدم ایشالا زود زود خوب بشی .من تازه یاد گرفتم که دست بزنم خیلی برای دیگران جالب بود و دائم می گفتند :امیر عباس دست دستی.منم به سرعت دستامو به هم میزدم که باعث خنده همه می شد عمو میثم و عمو محمود با من بازی های عجیبی مکنن مثلا عمو میثم منو گذاشته بود لای یک متکا و با خودش راه میبرد .خاله مریم که هم خالم هم زن عمو میثم خیلی مهربونه و دیشب کلی بازی با من کرد منم خیلی دوسش دارم عمه مریم و عمه رویا  رو هم درگیر بازی با خودم کردم آخه من بازی کردن با هاشونو خیلی دوست دارم خلاصه اینکه دیشب حسابی شیطونی کردم .

این عکس منو عمو میثم که روز تا سوعا با هم انداختیم.

راستی یک مقداری  هم از کارهای که یاد گرفتم براتون بگم من دیگه بدون کمک بلند میشم و میتونم بدون کمک بشینم با کمک هم می تونم راه برم دست زدن هم یاد گرفتم مفهوم ددر (منظور بیرون رفتنه) رو هم کاملا درک میکنم بازی کردنو از دعوا کردن تشخیص میدم با اسباب بازیهام میتونم به تنهایی بازی کنم البته از بازی کردن با عینک بابایی هم خیلی لذت میبرم خلاصه به قول مامانی یه پارچه آقا شدم دیگه

 

باز م یک سری به ما بزنید خوشحال میشم. خداحافظ