سلام
بالاخره ما اومدیم.خیلی دلمون برای شما و این فضای دوست داشتنی تنگ شده بود.بعد از کلی ماجراهای تلخ و شیرین با یک عالمه خبر دوباره اومدیم پیشتون

مامان حاجی و بابا حاجی از سفر حج برگشتند و ما برای مدتی درگیر کارای برگشتشون بودیم .خدا رو شکر سفرشون با خیر و خوشی تمام شده بود.دست آخر هم کلی سوغاتی قشنگ نصیبمون شد.سوغاتیهای  عسلی یک کاپشن چرم قشنگ،دوچرخه،هواپیما،یک جفت صندل،یک دست لباس کامل و کیف بود دلم می خواست می تونستم  عکساشون رو بذارم اما هر چی تلاش کردم نشد انشالله دفعات بعد

 روز عید غدیر اتفاق بدی برای بابایی پیش اومد.بابایی با موتور تصادف کرد و کتف سمت چپش شکست سر و صورتش هم حسابی زخمی شد و نزدیک 14 -15 تا بخیه خورد
دکتر هم به بابایی گفتن که باید حدود شش هفته استراحت کنن تا دستشون خوب بشه.البته الان شکر خدا بهترن
اما ماجرای بعدی که پیش اومد جاب جایی خونه بود که حدود یک ماهی در گیرمون کرد.الان توی خونه جدید مستقر شدیم و امروز اولین روزیه که اینترنت رو وصل کردیم.خلاصه اینکه همه این اتفاقات دست به دست هم داد تا ما یک غیبت طولانی داشته باشیم


عسلی جون حسابی توی این مدت شیرین شده و کارای بامزه ای انجام میده. عمو و عمه رو خیلی قشنگ میگه.قصه شنگول و منگول رو که براش تعریف میکنم وقتی به قسمت خوردن شنگول و منگول میرسه میگه:آآ(منظورش آقا گرگه است)خخو(یعنی خوردشون)به پول میگه دو دو  .هر وقت توی ماشین باشیم میگه :مامان آآ دو دو(یعنی مامان پول بده تا به آقا بدم)به روشن کردن هم میگه دو. تا از خواب بیدار میشه میگه مامان دو یعنی چراغ رو روشن کن.وقتی میخوایم بریم بیرون کفشا شو خودش می پوشه توی به اصطلاح ددر، عسلی جون دنبال جو جو ،آب میگرده ودائم میگه آب ،جو جو ،آآ.به ماشینای بزرگ مثل اتو بوس و کامیون علاقه داره تا توی خیابان ببینتشون براشون دست تکون میدهسوار شدن مترو و پله برقی رو هم خیلی دوست داره اونقدر ذوق میکنه و میخنده که دیگران رو هم سر ذوق میاره

تا بعد یا علی.