Lilypie Fourth Birthday tickers آبان 1388 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

واکسن 18 ماهگی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/8/27:: 10:38 صبح

سلام

عسلی جون به لطف خدا و دعای همه دوستان بهتر شده البته سرفه های کوچولوی من همچنان ادامه داره که با دستور عمو ناطقیان دارو درمانی انجام میشه

به علت بیماری عسلک، تزریق واکسن 18 ماهگی به تاخیر افتاد و با 5 روز دیر کرد روز18 آبان ماه برای تزریق واکسن رفتیم در مانگاه.تا حوالی ظهر عسلی سر حال بود و بازی میکرد اما از حدود ساعت 2 تا 6 حسابی محل تزریق واکسن درد میکرد .عسلی ناز نازی هم خیلی اذیت شد و دائم گریه می کرداما در کل نسبت به واکسن 6 ماهگی کمتر اذیت شد.خوشبختانه تبش ساعت 11 شب قطع شد و روز بعد هم از درد خبری نبود

عسلی این روزا دیدن کارتون رو خیلی دوست داره.ما هم مجبوریم تا روزی هزار بار کارتون بره ناقلا ،برنارد،عموپورنگ رو ببینیم و درست مثل خود عسلی از دیدن این کارتونها لذت ببریم.اونقدر این کارتونها رو دیده که لحظه به لحظه همه این سی دی ها رو حفظ شدیم

تا بابایی از راه میرسه سریع در اتاق رو باز میکنه و دستاش رو مثل تفنگ میکنه.تا بابایی در آسانسور رو باز میکنه سریع میگه کیو کیو بعد از کلی بالا و پایین پریدن با بابایی،عسلی از توی اتاقش سطل لگو هاش رو میاره تا با هم قطار درست کنن و به اصطلاح آجر ها رو (لگو های که رو قطار گذاشتن)جا به جا کنن

کلماتی که عسلی میگه:بابا،مامان،ددر،دق(برق)،تخت،آخ(داغ)،پیش پیشی(گربه)،هاپو،آله(خاله)،ام(غذا)،جیش(پوشک)،تاب تاب (کتاب)،تو(توپ)،جو جو ،البته بطور کلی زبان اشاره رو بهتر صحبت میکنه

اینجا عسلی در حال خوردن کیکه

عسلی جون توی صحن حرم حضرت عبدالعظیم

اینم عسلی خندان

تا بعد یا علی.


فصل سرما ودردسر عسلی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/8/17:: 10:45 صبح

سلام

خوبید؟نی نی گلا خوبن؟عسلی جون من که با شروع فصل سرما دوباره حساسیت ریه هاش گل کرده و خیلی سریع به آنفولانزای فصلی مبتلا شده والان هم دو هفته ای هست که حسابی ما رو در گیر خودش کرده.البته علایم حاد بیماری خدا رو شکر بر طرف شده ولی سرفه های عسلکم به همراه کم اشتهایی شیطونک خیلی اذیتمون میکنه

عسلک چند وقتی هست که با زحمت فراوان همه دوستان و آشنایان چند تا کلمه جدید یاد گرفته.عسلی وقتی می خواد بره توی تختش میگه تو تخت،وقتی می خواد براش کتاب بخونم کتابش رو میاره و میگه تاب تابعسلی به برق میگه دق وقتی که می خواد برق رو روشن کنه میگه دق،از کلمه بابا و مامان درست و به جا استفاده میکنه و عاشق گشت و گذاره و روزی هزار بار شال کلاه میکنه و در ورودی رو باز میکنه و میگه ددر ددر

عسلی این روزا خیلی به من وابسته شده و تقریبا پیش کسی بدون من نمی مونه حتی پیش بابایی این قضیه کمی نگرانم میکنهحتی وقتی که توی خونه هستیم مرتب من رو صدا می زنه تا مطمئن بشه که من توی خونه هستم.

مامان حاجی و بابا حاجی برای انجام مناسک حج مشرف شدن به مکه و مدینه.انشالله که به سلامتی برن و برگردن و حج همه زائران مقبول درگاه حق باشه.

عسلی جون کمی بی حاله انشالله توی پستای بعدی بیشتر براتون می نویسم.تا بعد یا علی.



بازدید امروز: 5 ، بازدید دیروز: 10 ، کل بازدیدها: 174327
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">