سلام

بالاخره ما بعد از یک غیبت طولانی اومدیماما این مدت کجا بودیم و چه گذشت شرح مفصلی داره که براتون میگم:تقریبا دو روز مونده به سفرمون وزارت بهداشت اطلاعیه ای رو صادر کرد مبنی بر جلوگیری از خروج افراد در معرض خطر.ما هم چون نمی تونستیم عسلی رو با خودمون ببریم مجبور شدیم سفرمون رو کنسل کنیم البته بعدش فهمیدیم که این قضیه چقدر به نفع عسلی جون بوده و خدا چه حکمتی در پس این اتفاق داشته.در هر حال بعد از کنسلی سفر حسابی غصه دار شده بودیم بابایی هم تصمیم گرفت برای تغییر روحیه ما رو ببره شمال دیدن مادر بزرگ من.به عسلی که خیلی خوش گذشت تا تونست با گاو،گوسفند،جوجه و...بازی کرد.صبحا هم میدوید توی باغ خونه برای خودش از توی باغ خیار و گوجه و خربزه و...می چید.خلاصه اینکه شیطونک کم مونده بود که از دیوار صاف هم بالا بره عکسای سفر رو نتونستم برای این پست آماده کنم انشالله پست بعدی.بعد از برگشتن به تهران هم درگیر نذر هر ساله عمه رویا بودیم که توی اعیاد شعبانیه طبق سنوات گذشته سفره حضرت ابوالفضل می اندازن.عسلی حسابی با پسر عمه های عزیزش بازی کرد و کلی بهش خوش گذشت.بعد هم عمه مریم از سفر حج برگشتن و چند روزی در گیر برگشتن اونا بودیم عمه جون عسلی زیارتتون قبول باشه انشالله.عمه جون امیر عباس از آب و هوای نا مساعد عربستان خیلی شاکی بودن و همش می گفتن خدا رو شکر که سفر ما کنسل شده.

اما عسلی ناز من که حسابی شیطون و بلا شده:ناز مامانی دیگه کاملا می تونه منظورش رو به ما بفهونه اگه چیزی رو بخواد دائم بهش اشاره میکنه و میگه از اونا .به کتاب خیلی علاقه داره دائم کمدش رو باز میکنه و کتاباش رو میاره وسط و به من اشاره میکنه تا براش کتاب رو بخونم.صدای سگ رو خیلی خوب می شناسه تا میگم امیر عباس هاپو چی میگه سریع میگه آپ.اونقدر آب بازی رو دوست داره که اگه ازش غافل بشی میره سراغ شیر آب .اگه به شیر آب هم دسترسی نداشته باشه به یک بهونه ای از من یک لیوان  آب میگره و  یک مقداریشو می خوره و بقیه شو میریزه روی خودش. حسابی هم ددری شده و دنبال هر کسی که بخواد بره بیرون گریه میکنه براش فرقی نداره که غریبه یا آشناست.اونقدر مهربون و نازه که صبحها وقتی از خواب بیدار میشه اول یک لبخند میزنه و بعدش بوسم میکنه.تازه اگه ببینه یکجایی از بدنم درد میکنه اونقدر بوسم میکنه تا بهش بخندم و بغلش کنم.الهی که من قربون اون دل نازکت برم.

امیر عباس عشق موتور:

 

عسلی دوچرخه سوار:

اینم امیر عباس خندان:

تا بعد یا علی.