Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سر فراز باشی میهن من....

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/11/24:: 4:6 عصر

سلام.

آغاز ولایت ولی نعمت و مولامون آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک انشالله خدای مهربون باقی مونده غیبتشون رو به مهربانی و کرم و لطف و عنایتشون بر ما ببخشند .انشالله

22 بهمن ماه بار دیگر برگ زرینی شد در تاریخ این مرزو بوم و سند افتخار دیگری برای ملتی بزرگ و بصیر. بر قدمهای تک تک شما بوسه میزنم که در بصیرت بی مانند هستید و دنیا را حیرت زده آگاهی و حضور حماسی خود کرده اید.دوست دارم با صدای بلند فریاد بزنم ایران عزیزم دوستت دارم مهد دین من دوستت دارم.

عکسای امیر عباس عزیزم در راهپیمایی 22 بهمن1387 اولین حضور گل پسر

22 بهمن سال 1388 دومین حضور عسلی

پ.ن:عکس امیر عباس در راهپیمایی امسال را بدلیل خراب شدن کابل دوربین نتونستم بذارم انشالله در فرصت های بعدی.

پ.ن.1:پیروزی ملت مصر بر فرعون زمانشون ، دیکتاتور نا مبارک ،مبارک باشه .انشالله این مرحله آغاز راهی باشه که به سرنگونی تمامی دیکتا تور ها منجر بشه.

تا بعد یا علی.


بعد از یک غیبت طولانی اومدیم

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/11/20:: 10:32 صبح

سلام

خوبید؟غیبتمون حسابی طولانی شد البته بدون علت هم نبوده توی این مدت جریاناتی پیش اومد که حکایت  تلخ و شیرین روزگار رو نشون میداد.ممنون از همه دوستانی که سر زدند و شرمنده از همه دوستان که در این مدت نتونستم به خونه های قشنگشون سر بزنم و از لذت خوندن نوشته های زیباشون محروم شدم.

توی این مدت متاسفانه مادر بزرگ بابایی به رحمت خدا رفتند و همه ما رو غصه دار کردند .برای مراسم تشیع رفتیم خمین .تا روز هفتم بی بی خدا بیامرز خمین بودیم و سعی کردیم تسلی دل بابایی و بابا حاجی باشیم.انشالله که خدا صبر رو برای تمام کسانی که عزیزانشون رو از دست میدهند روزی بکنه.توی این مدت عسل خان هم با وجود سردی زیاد هوا از محیط باز و دار و درخت و گاو گوسفند و.....حسابی استفاده کرد و کلی بازی کرد.مامان جون و آقاجون هم زحمت کشیده بودند و اومده بودند خمین عسلی کلی خوش به حالش شده بود چون هم پیش مامان جون و آقا جون بود هم پیش مامان حاجی و بابا حاجی .صبح که از خواب بیدار میشد می رفت سراغ گوسفندا و با بره هاشون بازی میکرد بعد هم سراغی از جو جه ها میگرفت و براشون دونه می ریخت .بعد میرفت سراغ تراکتور سواری و شروع میکرد به رانندگی .البته تا دلتون بخواد برف بازی و گل بازی کرد و خلاصه اینکه دلی از عزا در اورد اونقدر قشنگ بازی میکرد که دوست داشتم بشینم و تماشاش کنم .عسلی:مامان هاپو خیلی بی ادبه.مامان:چرا؟؟؟؟؟     عسلی:من بهش سلام کردم جواب منو نداد!!!!!!!!!!!

عسلی خوشگل من حدود یک هفته ای  هست که داره میره مهد البته چندان مهد کودک رو دوست نداره اما از اونجایی که کمی گل پسر ما خجالتیه تصمیم گرفتیم تا بذاریمش مهد تا توی محیط مهد با بچه ها بازی کنه، کمی هم از خجالتی بودن در بیاد.انشالله که خدای مهربون برات همیشه خیر رقم بزنه عزیز دلم.

توی این پست نتونستم عکسای گل پسر رو بذارم انشالله پست بعدی.

تا بعد یا علی.

 


علی جان شهادتت مبارک

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/10/21:: 9:23 صبح

سلام

خوبید؟این چند مدت حسابی سرم شلوغ بود بطوری که حتی فرصت روشن کردن رایانه خونمون رو هم نداشتم خیلی دلمون برای دوستانمون و نوشته های قشنگشون تنگ شده اما عسل خان ما با بزرگتر شدنش ،خواسته ها و توقعاتش از ما هم بزرگتر میشه به همین خاطر در زمان بیداری عسلی جونم نمی تونم پای رایانه بشینم .

روز 20 دی ماه سالگرد شهادت علی عزیز ماست.علی ما که درسن 17 سالگی چنان مراحل کمال رو طی کرده بود که دیگه این دنیای فانی ظرفیت نگه داشتنش رو نداشت و در عملیات کربلای 5 دعوت حق رو لبیک گفت و به دیدار حق شتافت.خودت در وصیت نامه ات نوشته بودی:بر مرگ شیرین تر از عسل یعنی شهادت من گریان نشوید من امانتی بودم در دست شما که به صاحب خودم تحویل داده شدم.پس باز هم میگیم علی جان شهادتت مبارک.

عسلی خوشگل من:مامان من روضه بخونم تو ااه(گریه) کن.باش؟بعد هم حالت صداش رو شبیه روضه خوان ها می کنه و می گه:  حسین،پیامبر کشتن آب بهش ندادند،بچه هاشو کشتند،همه دختراشو کشتند.الهی قربونت برم من انشالله همیشه روضه خوان امام حسین علیه السلام باشی .البته در طول روضه خوانی عسلی جان باید ما گریه کنیم و به ابراز احساسات بپردازیم در غیر اینصورت عسلی جان روضه خوانیش رو ادامه نمی ده.

روز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها نذری داشتم عسلی :مامان اینا برای کیه؟؟؟مامان:برای دختر امام حسین علیه السلام که خیلی کوچولو بوده.عسلی :کشتنش؟مامان:بله.عسلی:مامان بریم کمکش؟؟؟مامان:عزیزم الان دختر پیامبر(عسلی همه اهل بیت رو منتسب به پیامبر میکنه )پیش خداست.عسلی:پس غذا بپز ببریم برای دختر پیامبر آب هم براش ببریم باش؟

شیطونک ما حسابی هم در این مدت بلبل زبون  شده شب موقع خواب عسلی میگه مامان دیگه حرف بسه چراغا رو خاموش کن من بخوابم.تا من می خواستم چیزی بگم میگفت:مامان چشا بسته، دهن بسته، لالا.قربوووووووووووووووووووووونت بر م من.

اینم امیر عباس گل در حال روضه خوانی

امیر عباس در حال انجام بازی مورد علاقش برج سازی

امیر عباس با سازه مهندسیش

پ.ن:ما دوباره مشهدی داشتیم خاله مریم و عمو میثم با عمو محمود و سارا جون رفته بودند مشهد زیارتتون قبول باشه انشالله سفر کربلا و سوریه و مکه مکرمه قسمتتون بشه.البته کلی سوغاتی قشنگ هم نصیبمون شد دست همگی درد نکنه.

تا بعد یا علی.


<      1   2   3   4   5   >>   >

بازدید امروز: 4 ، بازدید دیروز: 1 ، کل بازدیدها: 174578
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">